پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.

پیام های کوتاه

  • ۲۶ دی ۹۸ , ۱۵:۳۸
    قاف

۶۲ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

پست وبلاگ طرقه



به نام حضرت رئوف...


اصولا میانه خوبی با موبایل و تلفن و امثالهم ندارم. ولی اگر قرار بر استفاده از این ابزارها باشد موبایل را آنهم به خاطر sms اش ترجیح می دهم. در بسیاری از مواقع پاسخ بسیاری از تماس ها را نمی دهم تا طرف مقابل sms  ی منظورش را بیان کند. این طور مطلب طرف مقابل برایم قابل تفکر است و مجبور به جواب در آن لحظه ی بخصوص نیستم. شماره ی ناشناس را هم که اصلا "شجریان وار" جواب نمی دهم. همه اینها مقدمه بود به اینکه چند روز پیش یکی از دوستان sms ی با این مضمون برایم ارسال کرد:


ختم 3 میلیون صلوات جهت شفا یافتن کودک 4 ساله(متین) از سرطان به لطف و مرحمت خدا. سهم شما 5 صلوات و ارسال به 5 نفر. لطفا قطع کننده ی این زنجیر نباش.


معمولا در این فاز پیامک می زند. یا دعایی یا فلسفی یا شاعرانه.  منم که چون اصلا جوابی برای چنین sms هایی ندارم در دنیای مجازی فقط شرمنده اش می شوم. ولی این یکی مرا به دوران کودکی برد. ایامی که در حرم امام رضا(ع) قبل از اینکه زیارت نامه بخوانم پشت جلد آنرا نگاه می کردم . البته منظورم آن زیارت نامه های قطع پالتویی نازک است که با الله اکبر. الله اکبر. کبیرا کبیرا و الحمد لله ...شروع می شده است. غرض با تورق دنبال داستان آن خواب هایی بودم که امام رضا به خواب خدام می آمده و به او سفارشات جالبی در مورد پوشش و آرایش بانوان می کرده است.  و در نهایت هر کس این داستان را بخواند و پشت 5 زیارت نامه ننویسد سونامی یا زلزله ژاپن خانمانش را بر باد می دهد. آن روزها هم این نوشته ها برایم مضحک بود چه رسد به الان که ادعای روشن فکر مآبی دارم. البته الان که فکر می کنم متوجه می شوم یا آن خدام کذایی به نوعی بیماری روانی مبتلا بوده یا آن نویسنده . البته باید شرایط خاص حرم رضوی را هم به موارد بالا افزود. غرض این sms  را هم گذاشتم کنار آن داستان ها.


شب هنگام در رختخواب واقعا گرم و نرمم حسب عادتی که دارم مشغول چک کردن  sms  هایی شدم که آنروز برایم ارسال شده بود و حذف کردن خزعبلاتش. وقتی به پیامک مذکور رسیدم با خود گفتم من که این sms  را برای 5 نفر نخواهم  فرستاد لااقل سهم خودم 5 صلوات را بفرستم.کم کم گفتم خب سهم 5 نفر دیگر را هم بفرستم. کلا می شود 30 تا. راستش را بخواهید دلم سوخت برای آن بچه های کچل معصوم. و این تازه اول برنامه است حین فرستادن 30 صلوات نکته ای دیگر به ذهنم خطور کرد( این خاصیت رختخواب حقیر است. بسیاری ار مشکلات و مسائل حل نشده در روز را در رختخواب حل می کنم. اصلا سیالی ذهن را به ارمغان می آورد. الان هم در رختخواب می نویسم تا سر فرصت تایپ کنم.)


این ابتکار اگر از طرف پدر و مادر متین بوده باشد چه؟ استیصال آنها را تا کجا کشانده؟ پدر و مادری که دستشان از همه چیز کوتاه است. آنچه دارند یک ذهن خلاق است و امید به پروردگار.


برای یک لحظه روحم مچاله شد. ( تجربه کرده اید این حس را؟ همه چیز درونتان فرو می ریزد. روحتان مانند کاغذی که مچاله می شود و در هم فرو میرود). پدر و مادری که با هزار امید و آرزو منتظر تولد کودکی هستند. با خون دل به 5 سالگی می رسانندش... ناگهان سرطان.


حکمتش چیست خدا می داند. حکیم اوست ولی خداوند نصیب هیچ انسان معتقدی نکند. امتحان سختی است. پنچرت می کند.


علی ای حال من که sms  را برای کسی نفرستادم ولی شما لطفا 5 صلواتتان را بفرستید. ان شا الله کارگر افتد.


ته دیگ:


* سرمان مدتی است حسابی شلوغ است. مشغول در و پیکر نصب کردن به جایی هستیم.


*می خواستم در پستی تشکر ویژه ای کنم از ایرج طهماسب و حمید جبلی به خاطر خلق شخصیت های نوروزی جدید مانند پسر عمه زا و ببعی و فامیل دور. کلی در ایام نوروز مشعوف شدیم. اصولا فقط با آنها مشعوف شدیم. بقیه همه مزخرف بود و کلیشه ای.


* جدید ترین ورژن این پیامک ها رو الان دریافت کردم. نوبره والله...


۱۰۹ روز مونده به تولد امام زمان.روزی ۱۰ صلوات می شه ۱۰۹۰ تا. این پیامو واسه ۱۰ نفر بفرست می شه ۱۶۰ تومن. بیا یه بار واسه امام زمان ۱۶۰ تومن خرج کن!!!


چه منتی هم می زاره سر امام زمانش!!! عصر جمعه تازه داشت خوابم می گرفت. صدای زنگ گوشی. با هزار شور و شوق بدوی و پیامک را باز کنی و چنین متنی ببینی. چه حالی می شی؟؟؟


راستشو بگم: فکر کنم همه ی اینها حربه مخابرات باشه برای تلکه مردم. یکی نشسته تو پینت هوس شرکت مخابرات و برای اینکه جیب مخابرات رو پر کنه با سو استفاده از احساسات رقیق ملت داره چنین پیامک هایی رو تولید می کنه و حقوق کلانی به جیب می زنه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۶:۳۶
پا پتی

پست وبلاگ طرقه



به نام حضرت رئوف


سلام علیکم. یا الله. خوش آمدید. کلبه محقر ما را منور فرمودید. اگر قصدتان آوردن چشم روشنی است حسابی چشم هایتان را باز کنید چیز بدرد بخور بیاورید. نبینم پولتان را بدهید از این شیشه و کریستال های ترکیه بیاوریدها. اگر فصدتان آوردن شیشه و کریستال است ترجیحا فرانسوی، ایتالیایی یا آلمان غربی. یوگوسلاوی هم بد نیست!!!


عده ای که شرمنده کرده اند و صدای بع بع، ببعی شان گوش فلک را کر کرده لطف کنند یونجه و کاهش را هم زحمت بکشند که حسابی پروارش کنیم بعد. حیف است الان. می گویند بعد از عید قیمت گوشت هم مثل قیمت نفت جهانی محاسبه می شود. بع بع...

سال 89 تمام شد.

سالی که برای ما سرشار بود از پرواز ارواح. از ختم و چهلم تا سالگرد و نوعید. عوض گردش و تفریح "ویک ایند" رفتیم گورستان. البته من که عمرا. اصولا با اموات میانه خوبی ندارم. خدا امواتتان را بیامرزد.انصافا جناب عزراییل پارسال سنگ تمام گذاشت و شعار همت و کار مضاعف را در حد اعلا عملی نمود. پارسال درآمد سازمان بهشت زهرا اینقدر بالا بود که برای مرده شور خانه اش هیتر گازی نصب کرد تا اموات و اموات شور نچایند.(بنده در جریان کم و کیف امور می باشم که عرض می کنم. حرفم معدوی نیست). البته کهن سالان بزرگوار خاندان ما الان 2 سال است که عزرائیل را کنترات برداشته اند و عزراییل هم پیمانکاری می کند برایمان. هفت یکی نیامده نوبت ختم دیگری است. حسابی افسرده شده ایم.نثار ارواح تازه گذشتگان الفاتحه مع التمر التازج من البم مع الحلوا و میشکا...

خدا می داند چقدر دلم لک زده برای عروسی. خودش هم از آن عروسی هایی که مجری و کارگر و رقاص و قصاب و ... همه اش خودمان باشیم. آی لذت می دهد 2 روز قبل عروسی داماد را با هزار ادا و اطوار ببری حمام عمومی و حسابی لیف و کیسه اش کنی و با آمپلی فایر اجاره ای بیفتی دنبال ماشین عروس و شاداماد را مشایعت کنی. حسابی از مراسم عکس بگیری و بعد از ظهور عکس ها متوجه بشی با همه ارکان عروسی حتی با گوسفند قربانی اش عکس داری ولی با شاداماد عکسی نگرفته ای... امسال خرداد ماه یکی از این عروسی ها داریم. از الان داریم مقدمه چینی می کنیم براش.

سال 89 گذشت. سالی که خداوند باریتعالی بسیاری از حرف ها و دعاهای شوخی مان را جدی گرفت و محلی به خواسته های جدی مان نگذاشت. هر چی موقع دلشکستگی و دلتنگی خواستیم نگرفتیم. عوضش هر چی موقع شادی و شنگولی از روی شوخی از خدا خواستیم 24 ساعت نکشیده دستمان بود. اصلا کی میگه خدا در قلب شکسته است؟ البته شایدم ما در لحظات دلشکستگی شاد و شنگول بودیم. نه؟

سال 89 سالی بود که با گله ای از اصحاب فیل سروکله زدیم و نهایتا گزیده شدیم.

سالی که هر 12 ماهش کمبود اعتبار بود و بی پولی. سالی که سالی دوازده ماهش حقوقمان لااقل در خوش بینانه ترین حالت با یک ماه تاخیر پرداخت شد.

سالی که تعدادی از دوستان به جمع متاهلان مشرف شده و ما را فیض دیدار و رفت آمد محروم کردند.(بی ظرفیتها!!!)

سالی که شوخی شوخی صاحب 3 دانگ باغ شدیم و در سرما و گرمایش فقط جوجه کباب خورده و تا خرخره تفریح کردیم.

سالی که تعدادی نام و نام خانوادگی به دفترچه تلفن موبایلمان افزودیم و این یعنی گسترش دوستی ها و روابط. البته به امید روزی که هر ایرانی بنیامین را بشناسد(راه تو را می خواند یا هیچ کس تنها نیست).

سالی که فیزیکدان شدیم.!!!(بدون شرح)

سالی که هر بلایی سرمان آمد خندیدیم و گفتیم عیب نداره. سالی که قضا و قدر را از شدت بیخیالی شرمنده کردیم.

سالی که حسابی ساندویچ خوردیم.

سالی که بدون امضا زدن یک نامه کذایی گاهی یک ساعت گاهی دو ساعت گاهی تا 5 صبح اضافه کاری کردیم که همت و کار مضاعف کرده باشیم و روی رئیس جمهور را که در خوشبینانه ترین حالت تا 2 صبح در جلسات هدفمندی یارانه ها شرکت می کرد سفید کردیم.

راستی امسال پول هدفمند شدن یارانه ها را گرفتیم.(البته حضرت پدر گرفتند)

پارسال تعطیلات نوروز میهمان زینبیه دمشق بودیم. سوم شعبان و اول محرم میهمان بین الحرمین کربلا. 28 صفر را هم مثل چند سال اخیر میهمان امام رئوف. این روزها به همه 365 روز سال می ارزید.


خلاصه سال 89 هم آدم نشدیم....


یا حق...


ته دیگ(قازماخ)


1- به طرقه خوش آمدید. شاید سه یا چهار تا وب دیگه به این نام تو دهکده جهانی پیدا کنید ولی این یکی یه چیز دیگه است. آخه این طرقه اسامی خدا رو رو کاغذ نسوز نوشته و با خودش میبره سمت خورشید.

2- ورای شوخی اسم با مسمائیه. اسم مهم نیست. مهم محتوی است.

3- اگه فرصت داشتید شاهکار کیهان کلهر تو آلبوم "شب سکوت کویر" محمدرضا شجریان به نام طرقه رو گوش کنید. اون وقت با طرقه تا خورشید پرواز می کنید و با طرقه می سوزید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۶:۳۴
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف


سلام، سال نو مبارک


شمس تبریزی می فرماید: ایام را مبارک باد از شماست. مبارک شمایید. ایام می آید تا بر شما مبارک شود


قریب 2 سال میهمان و مستاجر وبگاه یا رئوف بودیم. کنگر نخورده لنگر انداخته بودیم. البته هنوز هم حق آب و گل داریم ها


بسیار بیشتر از صاحبخانه فضولی کردیم و مطلب نگاشتیم. خاصیت اهل بخیه است دیگر، تا عرصه ای می یابند برای تاخت و تاز اسب زین کرده و تاخت می کنند.خلاصه اینکه در سال یکهزار و سیصد و نود هجری شمسی با هزار جور وام و قرض اسلامی و ربوی و ... مسکن جدیدی فراهم کردیم ویلایی. طرقه نام ( به ضم ط و سکون ر). باشد که شاید صاحبخانه خواست زوج بنگارد. اصلا مجرد را چه به خانه متاهل در آمدن و زبان دازی نمودن. والللللللللاه


این طور بهتر است. آدم متاهل غم و قصه نان دارد و آدم مجرد درد جاه. تکلیف شما هم با نویسنده مشخص می شود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۹:۰۳
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف


سلامی چو بوی خوش آشنایی

در آستانه فصل بهار و بعد از 153 روز به حول و قوه الهی، فک پلمپ می کنیم این دفترچه یادداشت گرد گرفته را. به مانند بانوان دوران نه چندان باستان ولایتمان: خمسه . در و دیوار منزلمان را با گل سرخ و سفید مشاطه کردیم و از نو آراستیمش.تا...


یار که را خواهد و میلش به که باشد.


کمد را باز کردم. آخرین بقچه ها مربوط بود به خداحافظی ثبوتی. امروز این بقچه مثل موی سر استاد سفید و گردگرفته بود. بیرون کشیدمش. هر چه کردم پاک نشد. اصلا فراموش کرده بودمش. ای ی ی ی ی ...


وبقچه ی زیریش خاطرات سفر کربلا بود. عمرا اگر گرد گرفته باشد. بعد از آن دوبار دیگر هم مشرف شدم. باز هم ای ی ی ی ی...


علی ای حال. برگشتم. در این مدت دو سه جا اسباب کشی کردم. انصافا هیچ جا خونه ی آدم نمی شه.


سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام


آمدم بار دیگر فریاد بکشم:


یا رئوف...


چقدر دلتنگ این ذکر بودم. یا رئوف...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۹:۰۰
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف


 یا رئوف...


امشبو اصرار داشت تو مهتابی خونه بخوابه. هوا کمی سوز داشت. بوی زمستون رو می شد از آسمون سرخ شب شنید. هیچکس نمی دونست تو ذهنش چی می گذره. آقاجون و خانجون هر کاری کردن نتونستن بیارنش تنگ بخاری بخوابه. زیر لب غرولند می کردن که جن زده شده این پسره. از پسش بر نیومدن ولی دور و اطرافشو پر از پتو و لحاف کردن که نچاد. بوی نفتالین فضای مهتابی رو پر کرده. تنهاست. هر دوشون رفتن بخوابن. نور ماه فضای مهتابی رو حسابی روشن کرده. جاشو پهن کرد و سرشو گذاشت رو بالش. چشم دوخت به ماه. یاد 2 ماه پیش افتاد. یه سری مسائل رو دیده و شنیده بود. کلا برگشته بود. از خلاف. از گناه. عزمشو جزم کرده بود. یه چیزی تو ذهنش جرقه زده بود: چله...


اولش خیلی سخت بود. یه ده روز و یه 12 روز رو شکسته بود. اما عاقبت تمومش کرده بود. امشب شب موعود بود. همش به کاغذی که با مداد قرمز سرخ شده بود نگاه می کرد و اشک می ریخت. زوایا و خفایای خاطرش را زیر و رو کرد. از گندکاری های قبل از توبه تا روزی که یه کاغذ سفید برداشت و جدول بندیش کرد. یه جدول 40 در 20. ستون بالا رو تاریخ زد. 6/8-7/8-8/8 ...ستون کناری رو هم شروع کرد به پر کردن. اول از همه نوشت نماز اول وقت. بعد یاد نماز صبح های قضاش افتاد، نوشت نماز صبح. این طور جدول بندی رو معلم دینی شون تو دبیرستان از خاطرات شهدا یادشون داده بود. یه لحظه کپ کرد. چطور می شه اون ماجرا الان یادم بیفته؟


اول واجبات رو نوشت. بعد با خودش گفت که چی؟ با واجبات نمی شه جایی رو گرفت. اینها وظیفه اند. باید حال علی حده داد به خدا!!! تا بشه حسابی منت گذاشت و حاجت گرفت!!!


یاد محرم افتاد. تنها ماهی که خلاف ملاف، گناه مناه تعطیل.


امام حسین.


 شنیده بود زیارت امام حسین گناه رو می شوره. نوشت زیارت عاشورا. قطره اشکی کاغذ رو خیس رو کرد. بعد از دو ماه هنوز جای اون اشک رو کاغذ مونده. با سر انگشتش لمسش می کنه. زبرتر از جاهای دیگه کاغذه. بوش کرد. بوی تربت میداد. تربت خیس خورده.


بعد یاد نماز شب افتاد. تو شب های قدر بسیار از آخوند مسجد شنیده بود از فضیلت های نماز شب. نوشت. بعد گفت: آخه خاک تو سرت، تو که نماز صبحات قضاست. نیم ساعت قبل اذان پاشی که چی. بازم یاد دبیرستان افتاد. معلم دینی گفته بود شما شبا که تا نیمه شب تلویزیون و اینترنت می رین. موقه خواب یه یک رکعت نماز شب هم بخونید. سریع کتاب دعای خانجون رو آوورد و دستور نماز شبو تو یه کاغذ کوچیک نوشت و گذاشت تو جانمازش.


اون موقع یه لحظه خدا رو به خاطرش شهادت پدرش شکر کرد. همیشه گله مند این واقعه بود ولی این بار. اگه پدرش شهید نبود نمی تونست تو دبیرستان شاهد درس بخونه و این چنین معلومات دینی داشته باشه.


تلاوت قران و تعقیبات نمازها رو هم به برنامه اش اضافه کرد. نوبتی هم که باشه نوبت گناهاست. نوشت: دروغ ممنوع. غیبت ممنوع. پر حرفی ممنوع و تعدادی دیگه از گناها که با یاد آوری و حتی دیدنش تو کاغذ سرخ عرق شرم رو پیشونیش نشست. آخرش هم یاد جمکران افتاد. وقتی بچه بود با باباش یه بار رفته بود اون مسجد. باباش تعریف کرده بود که خیلی ها با 40 روز مرافبت و انجان ندادن گناه میان اینجا تا امام زمان رو ببینن. با خودش گفت: چله که می گیرم بذار نذر امام زمان کنم. شاااااااااید دیدمش. امضا رو زد تنگ کاغذ و شروع کرد. 2 بار نتونست دووم بیاره ولی بار سوم کج دار مریز گردن شیطون رو شکسته بود. این مدت سخت گذشته بود ولی شیرین بود. کمترین اثرش تو چهره بود. هر کی میدید می گفت فلانی خوشگل تر شدی!!! قلبش هم مهربون تر شده. بیشتر هوای خانجون و آقا جونو داره.


از وقتی امضاش اومده پا کاغذ هر شب وقت خواب جدولو می گیره دستشو با مداد قرمز مواردی رو که انجامش داده تو جدول رنگش می کنه. و امروز آخرین خونه های جدول سرخ شد. رنگ خون باباش.


هوا سردتر شده. این روزها خسته است. آخه از روز 15 به بعد عارش اومد تو خونه بمونه و کاری نکنه. قبلا سرشمو با فیلم و اینترنت و ... این خزعبلات پر می کرد ولی حالا که قید اونها رو هم از ترس گناه زده کلا دست خالی  شده. یه روز سری به زیر بازارچه زد. چشش به یه اطلاعیه افتاد. به یک گارگر ساده برای کار در یک مکانیکی نیازمندیم. موبایلشو در آورد و شماره رو گرفت. آدرسو پرسید و راهی شد. کسب و کارشم جور شد. با خودش گفت: یکی از برکات زیارت عاشورا و نماز شب.


 یواش یواش ناامید می شد. چشماش سنگین شده بود. پس چرا نمیاد. من به خاطر اون اومدم تو مهتابی خوابیدم که روشن باشه و خوب ببینمش. جلو پاش پاشم و بلند سلامش کنم ولی ...


خروس ها شروع به خوندن کردن. هنوز هوا تاریکه. تا صبح یه 2 ساعتی وقت هست. یکی دیگه از پتو ها رو برداشت و کشید روش.


خوابش برد ...


پی نوشت:


زدم تو فاز داستان. اهل بخیه است و فاز و نول کردنش دیگه. ببخشید.


خودم دوست ندارم انتهای داستان اینطوری بمونه. اصولا بعد از خوندن اینجور داستانا هرچی از دهنم دربیاد نثار نویسنده می کنم. آخه لامذهب آخرشو فکر نکردی چرا شروعش می کنی.


ولی شما نکنین این کارو چون این فصه آخرم داشت. هنوز هم داره. ولی غیر قابل انتشاره. اصلا شما تمومش کنید. بسم الله. منتظرم.


پادشاه فصل ها پاییز مبارک. به قول شاعر: شاعر نشدیم و گرنه می فهمیدیم پائیز بهاریست که عاشق شده است.


البته ما شاعر نشده پرده از اسرار هستی بر می داریم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۵۵
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف



یا رئوف...


مولای متقیان حضرت علی(ع) در قطعه شعری می فرمایند:


و کم لله من لطف خفی


یدق خفاه عن فهم الزکی


و کم یسراتی من بعد عسر


و فرج کربه القلب الشجی


و کم امر تسا بها صباحا


و تاتیک المسره بالعشی


اذا ضاقت بک الاحوال یوما


فثق بالواحد الفرد العلی


چه بسیار لطف های پنهانی خدایتعالی دارد که درک حکمت نهان آن از آن شخص زیرک و تند فهم است.

و چه بسیار آسانی که پس از دشواری و سختی بیاید و خداوند اندوه اندوهناک را بر طرف نماید.

و چه بسیار کارها که با آن در بامدادان محزون شوی ولی در شامگاه شادی و سرور تو را دریابد.

چون بر تو کارهای دنیا و حالات آن تنگ گردد پس به خدایی که تنها و بزرگ است تکیه نما و مطمئن باش.

گویند خواندن این اشعار مخصوصا هنگام گرفتاری و در تنگنا موثر است و البته به تجربه ثابت شده است.

در شرح دیوان میبدی از امام یافعی( روض الریاحین )آمده است که:  پادشاهی گوهری به ملازم خود سپرد و طفل آن گوهر را شکست و ملازم را اضطراب عظیمی فرا گرفت. مومنی به او گفت: این 4 بیت را بخوان! چون بخواند شخصی آمد و گفت: کنیز پادشاه مریض شده و طبیبان گفته اند که آن گوهر را در هاون کوبیده  و به او بدهند و پادشاه می فرمایند که گوهر را زود بشکن. هاون کرده و زود بیاور!!!

و اما:

جالینوس را در آخر عمر مرض اسهال عارض شد و مدتی مدید هر چند در علاج خود جد و جهد می نمود آن مرض بیشتر می شد. مردم طعنه می زدند که با وجود کمال در معالجه امراض خصوصا در آن مرض عجب درمانده است!؟

آخرالامر از طعن مردم به تنگ آمد و ایشانرا بخواند و فرمود خمی بیاورند و پر آب کنند و اندک دارویی بر آب زدند و بعد از این فرمود خم را شکستند: آن آب بسته شده بود!!!

پس فرمود که از این دارو بسیار خورده ام نفعی نبخشیده است. بدانید که در حین قضای الهی هیچ امری نفعی نمی بخشد و عاقبت به همان مرض از دنیا رفت!!!

هیچ می دانستید:

ارسطو مات مدقوقا ضئیلا

و افلاطون مفلوجا ضعیفا

مضی بقراط مسلولا ذلیلا

و جالینوس مبطونا نحیفا

ارسطو به مرض تب. افلاطون به مرض فلج. بقراط به مرض سل و جالینوس به بیماری اسهال درگذشتند و از عجایب اینکه در همان مرض مورد ابتلای خودشان هم متخصص و زبانزد بودند تا اینکه خلق بدانند: " و هو القاهر فوق عباده "


بعد از کنکور کارشناسی ارشد امسال بسیاری از دوستان نا امید بودند. از دوستان دبیرستان تا دانشگاه و .... به اکثرشان قول یه همچین پستی در وبلاگ را داده بودم. امشب فرصت شد نوشتم.

به همه بالایی ها شعر یوسف گمگشته حافظ رو هم اضافه کنید.

نگفتم دنیا جبریه ها. شور حسینی برتون نداره. ولی اختیار ما هم در مسیر جبر خداست دیگه( نیشخند )


پی نوشت:


 رک و راست. بیش از ۸۰ درصد مردم درک نکردند عمق فاجعه هتک حرمت قران را. چون...

چه بگویم. شاید کسانی که سامرا رفته اند خوب درک کنند آنچه می گویم. بیش از زیارت شنیده بودیم که عده ای با بمب گذاری در حرمین عسگریین چه برنامه ای آنجا پیاده کردند ولی درک و تصورش ممکن نبود. شاید آه و در نهایت یک راهپیمایی در محکومیتش را چاشنی برائتمان می کردیم. ولی بعد از دیدن فضا اوضاع فرق می کند آنجاست که آدمی به اوج رذالت بشر پی می برد و بعد از درک فضا هر بار با شنیدن نام. تاکید می کنم نام سامرا. مو بر بدنش راست می شود و بی اختیار چشمانش بارانی. کسی در آن فضای پر مهر و محبت قرار گیرد و آنگاه منفجرش کند؟ چقدر قساوت می خواهد این کار.

در مورد قران هم. ما هیچگاه قران را درک نکردیم. فقط هر ماه رمضان طوطی وار ختمش کردیم و در گورستان برای اموات.

خودمان که نه. کسر شان است قران در دست بگیریم.

پول دادیم یک سری بسیار بسیار بیسواد تر از ما برای امواتمان بخوانند.آنهم با آن شرایط که همه میدانید.

قران را هنگام عقد می خریم. با آیینه و شمعدان به منزل نو می بریم. سر سفره عقد با آن عکس می گیریم. جلویش دایره و سورنا می نوازیم و عریان می رقصیم. و بعد از مراسم در قفسه بالای جارختخوابمان می گذاریم که خاک بخورد و هنگام مسافرت از زیرش رد می شویم و فقط شب های احیا آنرا روی سر می گیریم. دریغ از قرائت آن. چه رسد به تفکر و تدبر. که قران کتاب هدایت است و نامش قران. یعنی خواندنی. و ما شرمنده خواندنش.خشکه متعصب ها مان هم ازش حاجت می گیرند و استخاره باز می کنند از آن. مثال: چند روز پیش در یکی از وب ها دیدم که شخصی آیات هدایتگر قران را با ماژیک فسفری رنگ کرده تا همیشه به چشم بیاید. به نظرم کار بسیار خوبی بود. خواستم عملی اش کنم. نتوانستم. دلم نیامد. یاد شریعتی افتادم: مقصر کیست؟ پدر. مادر شما؟ حاج آقای آیت الله شما؟ یا آمریکای جهانخوار؟

مگر وقتی کتب درسی را می خوانیم نکات مهم را علامت نزده و رنگ نمی کنیم تا شب امتحان مرور کنیم. قران در تعالیم دینی ما چیست؟

اولین هتک حرمت به قران را خود ما کردیم و باید پاسخگویش باشیم.

دومین اینکه تا قران را درک نکنیم عمق فاجعه را نمی فهمیم و کارهای سوری می کنیم در محکومیتش.

آخرالزمان است؟

یکی می گفت" هله یاخچی گونموز دی" راست می گفت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۴۹
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف...


درست یک هفته بعد از برکناری‌اش و در حالی که گفته می‌شد روز یکشنبه زمان بازگشتش به زنجان خواهد بود و بسیاری خود را آماده استقبال از او کرده بودند، شنبه 6 شهریورماه و بدون اطلاع قبلی به دانشگاه‌ آمد و دانشجویانش و برخی اساتید را در مراسم افطاری دور هم جمع کرد تا بگوید: "من از شما ممنونم، اما دیگر کافی است، ادامه اعتراض‌ها به صلاح نیست و از شما می‌خواهم به آن خاتمه بدهید. برخی فکر می‌کردند اگر اتفاقی بیفتد دانشجویان این دانشگاه واکنشی نشان نمی‌دهند اما نشان داده شد که اگر بخواهند اعتراض کنند از دانشجویان جاهای دیگر عقب نیستند".

گفت:" وظیفه ما یاد دادن و یاد گرفتن است، غافل نشویم. فردا هم کلاس درسم برقرار است، می‌خواهم کسی مزاحم تدریس من نشود". 

پروفسور در پایان یک خواسته داشت:" از شما می‌خواهم عکس‌های من را هم از روی شیشه‌های دانشگاه بردارید".این را گفت و خودش اولین نفر بود که از روی یکی از شیشه‌ها عکسش را کند. 

هیچ کس روی حرفش حرف نزد، مثل همیشه. پدر احترام داشت، دارد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۴۲
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف...


دانشجویان عزیز 

دیشب تا ساعت 3 بعد از نیمه شب ایمیل‌های شما را می‌خواندم. از همه‌تان به خاطر تبریک‌های زادروز من و نگرانی‌هایی که نسبت به احتمال رکود در روند علمی و پژوهشی دانشگاه دارید، صمیمانه سپاس‌گزارم. باید اذعان کنم یک نکته در نوشته‌هایتان تا اندازه‌ای پریشانم کرد و آن تکرار کلمه "تاسف" بود. مگر بارها در جمع و غیرجمع، خوش‌بینی مرا نسبت به آینده ندیده‌اید که معتقدم امروزمان بهتر از دیروزمان است و دلیلی ندارد فردایمان بدتر از امروزمان باشد. من که سنی پشت سر گذاشته‌ام و چنین می‌اندیشم، چه دلیلی دارد شما که زندگی را با تمام شکوهش در پیش رو دارید بنشینید و به هر چیز کوچکی که اتفاق می‌افتد و چه بسا خیر هم هست، تاسف بخورید. آنچه که اتفاق افتاده بی‌اهمیت است. یک مقام مسئول، مسئول زیردستش را عوض کرده و کس دیگری به جایش گذاشته است. دنیا عوض نشده است. من تنها اتاق کارم را عوض خواهم کرد و چه بسا فارغ از دغدغه‌های مدیریتی فرصت یاد دادن و یاد گرفتن بیشتری هم خواهم داشت. الحمدا... که معارفه رئیس جدید دانشگاه انجام گرفته و انشاا... مبارک است. به همه شما توصیه می‌کنم اعتبار هر دانشگاه در پویایی و اعتبار هر دانشجوئی در دانشجویی‌اش است. مواظب باشید این امتیاز را از دست ندهید. کوتاه فکران و کج‌اندیشان در همه جا هستند و می‌توانند سنگ پیش پا باشند ولی نه آن اندازه که بتوانند همه را و همه چیز را جلو بگیرند. از روز یکشنبه دوباره در زنجان خواهم بود.


پی نوشت:


لقب پدر لقبی بس ملقب است شما را استاد...

قدومت را گرامی خواهیم داشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۴۰
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف...


دکتر حسابی می‏گوید: "روزی در آخر ساعتِ کلاسِ درس، یک دانشجوی دوره دکترای اهل نروژ سوالی مطرح کرد که استاد شما از جهان سوم می‏آیید، جهان سوم کجاست؟

فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود، من در جواب او مطلبی را فی‏البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می‏کنم. من به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جایی است که هر‏کس بخواهد مملکتش را آباد کند خانه‏اش خراب می‏شود و هر‏کس بخواهد خانه‏اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۳۸
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف


زنجان - خبرگزاری مهر: استاندار زنجان با اشاره به جایگاه برجسته علمی پروفسور ثبوتی در ایران و جهان ، گفت: دانشگاه تحصیلات تکمیلی زنجان ملک کسی نیست و از آن مردم و نظام جمهوری اسلامی است.


به گزارش خبرنگار مهر در زنجان، محمد رئوفی نژاد قبل از ظهر دوشنبه در آئین تودیع و معارفه روسای دانشگاه تحصیلات تکمیلی استان زنجان افزود: آجر به آجر دانشگاه تحصیلات تکمیلی از مال مردم است و کسی از جیبش پولی در اینجا خرج نکرده است. این دانشگاه نیز همانند سایر دانشگاههای کشور از آن عموم مردم است.


وی نبود تشکل بسیج دانشجویی، حراست و دفتر نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان را یک ایراد بزرگ و اساسی برای این دانشگاه دانست و افزود: چطور می شود این دانشگاه با سایر دانشگاهها متمایز باشد. این دانشگاه در داخل مرزهای ایران قرار دارد و باید مانند همه دانشگاههای دیگر اداره شود.


رئوفی نژاد تجمع و تحرکات صورت گرفته توسط برخی چهرهای داخل و خارج از استان در خصوص تغیر پرفسور یوسف ثبوتی را یادآور شد و تاکید کرد: باید به حساب کسانی که در داخل و خارج از دانشگاه در مقابل این تصمیم ایستاده بودند، رسید.


استاندار زنجان با بیان اینکه رئیس این دانشگاه پرفسور ثبوتی پس از 20 سال تغییر می کند، افزود: پرفسور ثبوتی شخصیت علمی بارز و برجسته ملی و فراملی است و عده ای نباید با اعمال نسنجیده، جهت دار و مغرضانه خود این چهره را خدشه دار کنند.


رئوفی نژاد، اقتدار و ایستادگی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را در مورد عرصه های مختلف یادآور شد و افزود: امروز قلم به دستانی که همواره قلمشان نیشی زهرآگین برای نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده است، آمده اند تا از هیاهو و اعتراضات برپا شده به نفع خود و علیه این نظام قلم فرسایی کنند.


وی تاکید کرد: در دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی با هیچ کس به خصوص آنانی که حرمت شکنی و مرزشکنی می کنند، تعارف نداشته و نخواهیم داشت. با این افراد چه دانشجو چه دانشجونما باشند برخورد شده و با کسی تعارف نداریم . اینها که چند نفر بودند و اگر حتی چند صد نفر هم بودند بنده کار خودم را می کردم و رد می شدم.

  

رئوفی نژاد هدف و عقبه این حرکتها را سیاسی دانست و گفت: برپاکنندگان این هیاهو با این اقدامات در مقابل نظام قرار گرفته اند. حکم وزیر یک حکم قانونی و در چارچوب قوانین نظام است و کسی نباید در مقابل این حکم ایستادگی نماید.


استاندار زنجان، تجمع و ممانعت برخی دانشجویان دانشگاه تحصیلات تکمیلی در خصوص جابجایی پرفسور ثبوتی را یادآور شد و با انتقاد شدید از این رفتار دانشجویان افزود: همیشه عنوان می شد که این دانشگاه دانشگاهی سیاسی نیست ولی معلوم شد این دانشگاه دانشگاهی کاملا سیاسی و آن هم از آن نوع سیاسی است.


رئوفی نژاد با اذعان به اینکه شرایط پیش آمده در دانشگاه تحصیلات تکمیلی در هر زمانی و با معرفی هر شخصی امکان پذیر بود،  تاکید کرد: ایجاد چنین جوی در خور شخصیت برجسته و والای علمی نبود و من از وضعیت پیش آمده متاسف هستم.


وی عمر مدیریتی پرفسور ثبوتی را 40 سال و مدت ریاست وی بر این دانشگاه را 20 سال اعلام کرد و ادامه داد: پس از این دوران خدمتی، باید مراسمی با ابهت و در شان این شخصیت علمی برپا می شد که با شرایط پیش آمده متاسفانه شاهد این بودیم که این عمل صورت نگرفت.


رئوفی نژاد افزود:  پرفسور ثبوتی از چهره های مورد تکریم در داخل و خارج از کشور است ولی متاسفانه عده ای با این اقدامات چهره این شخصیت را ضایع می کنند و از این امر به دنبال بهره وری در جهت منافع خود هستند.


وی با تاکید بر اینکه تجربه ثابت کرده است این اقدامات ره به جایی نخواهد برد و در نظام جمهوری اسلامی جایگاهی نداشته و نخواهد داشت، افزود: کسانی در تهران نشسته اند و مسئولیت دارند و با مصاحبه های خود سعی در تغیر حکم وزیر دارند در حالیکه حکم قانونی است.


رئوفی نژاد عملکرد نمایندگان استان در خصوص تغیر پرفسور ثبوتی از ریاست دانشگاه تحصیلات تکمیلی را مورد انتقاد قرار داد و افزود: اینها وظیفه نمایندگی مردم را برعهده دارند و در چارچوب نظام فعالیت می کنند. آیا وظیفه نمایندگی مردم تحریک آنها است؟


سرپرست جدید دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان هم گفت: دانشگاه محلی برای گفتگو، ارائه ایده و نظرات مختلف علمی است.


رسول خدابخش از محبت دانشجویان نسبت به پرفسور ثبوتی تشکر و قدردانی کرد و افزود: پرفسور ثبوتی در این دانشگاه جایگاه ویژه‌ای دارد و حمایت دانشجویان از ایشان نشان از روابط عمیق پدر و فرزندی بین دانشجویان و رئیس سابق دانشگاه دارد.


وی تصریح کرد: امیدواریم امانتی که شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس به ما سپرده‌اند به نحو مطلوب حافظ و نگهبان باشیم.


وی با ابراز خرسندی از وجود رابطه پدر و فرزندی بین دانشجویان و رئیس دانشگاه افزود: طبیعی است وقتی پدر بالای سر فرزندان خود نباشد دانشگاه اینگونه می شود و با همه این احوال باید از میهمان به نحو مطلوب پذیرایی کرد.


خدابخش تاکید کرد: مدیریت دانشگاه همراه با عشق و ارتباط پدر و فرزندی و دلسوزی است و دانشگاهی که این گونه نباشد دانشگاه نیست.


رئیس جدید دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان افزود: ما دانشگاهیان باید به گونه‌ای سنجیده و درست رفتار کنیم تا الگویی مطلوب برای جامعه و مردم باشیم.


لازم به ذکر است که پروفسور ثبوتی در این جلسه حضور نداشت.


پی نوشت:


یکی گفت این طور ننویس. خودت ثبوتی شو ...


همه را پاک کردم. چون راست می گفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۳۷
پا پتی