پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.

پیام های کوتاه

  • ۲۶ دی ۹۸ , ۱۵:۳۸
    قاف

پست وبلاگ یا رئوف



یا رئوف...


مولای متقیان حضرت علی(ع) در قطعه شعری می فرمایند:


و کم لله من لطف خفی


یدق خفاه عن فهم الزکی


و کم یسراتی من بعد عسر


و فرج کربه القلب الشجی


و کم امر تسا بها صباحا


و تاتیک المسره بالعشی


اذا ضاقت بک الاحوال یوما


فثق بالواحد الفرد العلی


چه بسیار لطف های پنهانی خدایتعالی دارد که درک حکمت نهان آن از آن شخص زیرک و تند فهم است.

و چه بسیار آسانی که پس از دشواری و سختی بیاید و خداوند اندوه اندوهناک را بر طرف نماید.

و چه بسیار کارها که با آن در بامدادان محزون شوی ولی در شامگاه شادی و سرور تو را دریابد.

چون بر تو کارهای دنیا و حالات آن تنگ گردد پس به خدایی که تنها و بزرگ است تکیه نما و مطمئن باش.

گویند خواندن این اشعار مخصوصا هنگام گرفتاری و در تنگنا موثر است و البته به تجربه ثابت شده است.

در شرح دیوان میبدی از امام یافعی( روض الریاحین )آمده است که:  پادشاهی گوهری به ملازم خود سپرد و طفل آن گوهر را شکست و ملازم را اضطراب عظیمی فرا گرفت. مومنی به او گفت: این 4 بیت را بخوان! چون بخواند شخصی آمد و گفت: کنیز پادشاه مریض شده و طبیبان گفته اند که آن گوهر را در هاون کوبیده  و به او بدهند و پادشاه می فرمایند که گوهر را زود بشکن. هاون کرده و زود بیاور!!!

و اما:

جالینوس را در آخر عمر مرض اسهال عارض شد و مدتی مدید هر چند در علاج خود جد و جهد می نمود آن مرض بیشتر می شد. مردم طعنه می زدند که با وجود کمال در معالجه امراض خصوصا در آن مرض عجب درمانده است!؟

آخرالامر از طعن مردم به تنگ آمد و ایشانرا بخواند و فرمود خمی بیاورند و پر آب کنند و اندک دارویی بر آب زدند و بعد از این فرمود خم را شکستند: آن آب بسته شده بود!!!

پس فرمود که از این دارو بسیار خورده ام نفعی نبخشیده است. بدانید که در حین قضای الهی هیچ امری نفعی نمی بخشد و عاقبت به همان مرض از دنیا رفت!!!

هیچ می دانستید:

ارسطو مات مدقوقا ضئیلا

و افلاطون مفلوجا ضعیفا

مضی بقراط مسلولا ذلیلا

و جالینوس مبطونا نحیفا

ارسطو به مرض تب. افلاطون به مرض فلج. بقراط به مرض سل و جالینوس به بیماری اسهال درگذشتند و از عجایب اینکه در همان مرض مورد ابتلای خودشان هم متخصص و زبانزد بودند تا اینکه خلق بدانند: " و هو القاهر فوق عباده "


بعد از کنکور کارشناسی ارشد امسال بسیاری از دوستان نا امید بودند. از دوستان دبیرستان تا دانشگاه و .... به اکثرشان قول یه همچین پستی در وبلاگ را داده بودم. امشب فرصت شد نوشتم.

به همه بالایی ها شعر یوسف گمگشته حافظ رو هم اضافه کنید.

نگفتم دنیا جبریه ها. شور حسینی برتون نداره. ولی اختیار ما هم در مسیر جبر خداست دیگه( نیشخند )


پی نوشت:


 رک و راست. بیش از ۸۰ درصد مردم درک نکردند عمق فاجعه هتک حرمت قران را. چون...

چه بگویم. شاید کسانی که سامرا رفته اند خوب درک کنند آنچه می گویم. بیش از زیارت شنیده بودیم که عده ای با بمب گذاری در حرمین عسگریین چه برنامه ای آنجا پیاده کردند ولی درک و تصورش ممکن نبود. شاید آه و در نهایت یک راهپیمایی در محکومیتش را چاشنی برائتمان می کردیم. ولی بعد از دیدن فضا اوضاع فرق می کند آنجاست که آدمی به اوج رذالت بشر پی می برد و بعد از درک فضا هر بار با شنیدن نام. تاکید می کنم نام سامرا. مو بر بدنش راست می شود و بی اختیار چشمانش بارانی. کسی در آن فضای پر مهر و محبت قرار گیرد و آنگاه منفجرش کند؟ چقدر قساوت می خواهد این کار.

در مورد قران هم. ما هیچگاه قران را درک نکردیم. فقط هر ماه رمضان طوطی وار ختمش کردیم و در گورستان برای اموات.

خودمان که نه. کسر شان است قران در دست بگیریم.

پول دادیم یک سری بسیار بسیار بیسواد تر از ما برای امواتمان بخوانند.آنهم با آن شرایط که همه میدانید.

قران را هنگام عقد می خریم. با آیینه و شمعدان به منزل نو می بریم. سر سفره عقد با آن عکس می گیریم. جلویش دایره و سورنا می نوازیم و عریان می رقصیم. و بعد از مراسم در قفسه بالای جارختخوابمان می گذاریم که خاک بخورد و هنگام مسافرت از زیرش رد می شویم و فقط شب های احیا آنرا روی سر می گیریم. دریغ از قرائت آن. چه رسد به تفکر و تدبر. که قران کتاب هدایت است و نامش قران. یعنی خواندنی. و ما شرمنده خواندنش.خشکه متعصب ها مان هم ازش حاجت می گیرند و استخاره باز می کنند از آن. مثال: چند روز پیش در یکی از وب ها دیدم که شخصی آیات هدایتگر قران را با ماژیک فسفری رنگ کرده تا همیشه به چشم بیاید. به نظرم کار بسیار خوبی بود. خواستم عملی اش کنم. نتوانستم. دلم نیامد. یاد شریعتی افتادم: مقصر کیست؟ پدر. مادر شما؟ حاج آقای آیت الله شما؟ یا آمریکای جهانخوار؟

مگر وقتی کتب درسی را می خوانیم نکات مهم را علامت نزده و رنگ نمی کنیم تا شب امتحان مرور کنیم. قران در تعالیم دینی ما چیست؟

اولین هتک حرمت به قران را خود ما کردیم و باید پاسخگویش باشیم.

دومین اینکه تا قران را درک نکنیم عمق فاجعه را نمی فهمیم و کارهای سوری می کنیم در محکومیتش.

آخرالزمان است؟

یکی می گفت" هله یاخچی گونموز دی" راست می گفت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۴۹
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف...


درست یک هفته بعد از برکناری‌اش و در حالی که گفته می‌شد روز یکشنبه زمان بازگشتش به زنجان خواهد بود و بسیاری خود را آماده استقبال از او کرده بودند، شنبه 6 شهریورماه و بدون اطلاع قبلی به دانشگاه‌ آمد و دانشجویانش و برخی اساتید را در مراسم افطاری دور هم جمع کرد تا بگوید: "من از شما ممنونم، اما دیگر کافی است، ادامه اعتراض‌ها به صلاح نیست و از شما می‌خواهم به آن خاتمه بدهید. برخی فکر می‌کردند اگر اتفاقی بیفتد دانشجویان این دانشگاه واکنشی نشان نمی‌دهند اما نشان داده شد که اگر بخواهند اعتراض کنند از دانشجویان جاهای دیگر عقب نیستند".

گفت:" وظیفه ما یاد دادن و یاد گرفتن است، غافل نشویم. فردا هم کلاس درسم برقرار است، می‌خواهم کسی مزاحم تدریس من نشود". 

پروفسور در پایان یک خواسته داشت:" از شما می‌خواهم عکس‌های من را هم از روی شیشه‌های دانشگاه بردارید".این را گفت و خودش اولین نفر بود که از روی یکی از شیشه‌ها عکسش را کند. 

هیچ کس روی حرفش حرف نزد، مثل همیشه. پدر احترام داشت، دارد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۴۲
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف...


دانشجویان عزیز 

دیشب تا ساعت 3 بعد از نیمه شب ایمیل‌های شما را می‌خواندم. از همه‌تان به خاطر تبریک‌های زادروز من و نگرانی‌هایی که نسبت به احتمال رکود در روند علمی و پژوهشی دانشگاه دارید، صمیمانه سپاس‌گزارم. باید اذعان کنم یک نکته در نوشته‌هایتان تا اندازه‌ای پریشانم کرد و آن تکرار کلمه "تاسف" بود. مگر بارها در جمع و غیرجمع، خوش‌بینی مرا نسبت به آینده ندیده‌اید که معتقدم امروزمان بهتر از دیروزمان است و دلیلی ندارد فردایمان بدتر از امروزمان باشد. من که سنی پشت سر گذاشته‌ام و چنین می‌اندیشم، چه دلیلی دارد شما که زندگی را با تمام شکوهش در پیش رو دارید بنشینید و به هر چیز کوچکی که اتفاق می‌افتد و چه بسا خیر هم هست، تاسف بخورید. آنچه که اتفاق افتاده بی‌اهمیت است. یک مقام مسئول، مسئول زیردستش را عوض کرده و کس دیگری به جایش گذاشته است. دنیا عوض نشده است. من تنها اتاق کارم را عوض خواهم کرد و چه بسا فارغ از دغدغه‌های مدیریتی فرصت یاد دادن و یاد گرفتن بیشتری هم خواهم داشت. الحمدا... که معارفه رئیس جدید دانشگاه انجام گرفته و انشاا... مبارک است. به همه شما توصیه می‌کنم اعتبار هر دانشگاه در پویایی و اعتبار هر دانشجوئی در دانشجویی‌اش است. مواظب باشید این امتیاز را از دست ندهید. کوتاه فکران و کج‌اندیشان در همه جا هستند و می‌توانند سنگ پیش پا باشند ولی نه آن اندازه که بتوانند همه را و همه چیز را جلو بگیرند. از روز یکشنبه دوباره در زنجان خواهم بود.


پی نوشت:


لقب پدر لقبی بس ملقب است شما را استاد...

قدومت را گرامی خواهیم داشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۴۰
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف...


دکتر حسابی می‏گوید: "روزی در آخر ساعتِ کلاسِ درس، یک دانشجوی دوره دکترای اهل نروژ سوالی مطرح کرد که استاد شما از جهان سوم می‏آیید، جهان سوم کجاست؟

فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود، من در جواب او مطلبی را فی‏البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می‏کنم. من به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جایی است که هر‏کس بخواهد مملکتش را آباد کند خانه‏اش خراب می‏شود و هر‏کس بخواهد خانه‏اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۳۸
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف


زنجان - خبرگزاری مهر: استاندار زنجان با اشاره به جایگاه برجسته علمی پروفسور ثبوتی در ایران و جهان ، گفت: دانشگاه تحصیلات تکمیلی زنجان ملک کسی نیست و از آن مردم و نظام جمهوری اسلامی است.


به گزارش خبرنگار مهر در زنجان، محمد رئوفی نژاد قبل از ظهر دوشنبه در آئین تودیع و معارفه روسای دانشگاه تحصیلات تکمیلی استان زنجان افزود: آجر به آجر دانشگاه تحصیلات تکمیلی از مال مردم است و کسی از جیبش پولی در اینجا خرج نکرده است. این دانشگاه نیز همانند سایر دانشگاههای کشور از آن عموم مردم است.


وی نبود تشکل بسیج دانشجویی، حراست و دفتر نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان را یک ایراد بزرگ و اساسی برای این دانشگاه دانست و افزود: چطور می شود این دانشگاه با سایر دانشگاهها متمایز باشد. این دانشگاه در داخل مرزهای ایران قرار دارد و باید مانند همه دانشگاههای دیگر اداره شود.


رئوفی نژاد تجمع و تحرکات صورت گرفته توسط برخی چهرهای داخل و خارج از استان در خصوص تغیر پرفسور یوسف ثبوتی را یادآور شد و تاکید کرد: باید به حساب کسانی که در داخل و خارج از دانشگاه در مقابل این تصمیم ایستاده بودند، رسید.


استاندار زنجان با بیان اینکه رئیس این دانشگاه پرفسور ثبوتی پس از 20 سال تغییر می کند، افزود: پرفسور ثبوتی شخصیت علمی بارز و برجسته ملی و فراملی است و عده ای نباید با اعمال نسنجیده، جهت دار و مغرضانه خود این چهره را خدشه دار کنند.


رئوفی نژاد، اقتدار و ایستادگی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را در مورد عرصه های مختلف یادآور شد و افزود: امروز قلم به دستانی که همواره قلمشان نیشی زهرآگین برای نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده است، آمده اند تا از هیاهو و اعتراضات برپا شده به نفع خود و علیه این نظام قلم فرسایی کنند.


وی تاکید کرد: در دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی با هیچ کس به خصوص آنانی که حرمت شکنی و مرزشکنی می کنند، تعارف نداشته و نخواهیم داشت. با این افراد چه دانشجو چه دانشجونما باشند برخورد شده و با کسی تعارف نداریم . اینها که چند نفر بودند و اگر حتی چند صد نفر هم بودند بنده کار خودم را می کردم و رد می شدم.

  

رئوفی نژاد هدف و عقبه این حرکتها را سیاسی دانست و گفت: برپاکنندگان این هیاهو با این اقدامات در مقابل نظام قرار گرفته اند. حکم وزیر یک حکم قانونی و در چارچوب قوانین نظام است و کسی نباید در مقابل این حکم ایستادگی نماید.


استاندار زنجان، تجمع و ممانعت برخی دانشجویان دانشگاه تحصیلات تکمیلی در خصوص جابجایی پرفسور ثبوتی را یادآور شد و با انتقاد شدید از این رفتار دانشجویان افزود: همیشه عنوان می شد که این دانشگاه دانشگاهی سیاسی نیست ولی معلوم شد این دانشگاه دانشگاهی کاملا سیاسی و آن هم از آن نوع سیاسی است.


رئوفی نژاد با اذعان به اینکه شرایط پیش آمده در دانشگاه تحصیلات تکمیلی در هر زمانی و با معرفی هر شخصی امکان پذیر بود،  تاکید کرد: ایجاد چنین جوی در خور شخصیت برجسته و والای علمی نبود و من از وضعیت پیش آمده متاسف هستم.


وی عمر مدیریتی پرفسور ثبوتی را 40 سال و مدت ریاست وی بر این دانشگاه را 20 سال اعلام کرد و ادامه داد: پس از این دوران خدمتی، باید مراسمی با ابهت و در شان این شخصیت علمی برپا می شد که با شرایط پیش آمده متاسفانه شاهد این بودیم که این عمل صورت نگرفت.


رئوفی نژاد افزود:  پرفسور ثبوتی از چهره های مورد تکریم در داخل و خارج از کشور است ولی متاسفانه عده ای با این اقدامات چهره این شخصیت را ضایع می کنند و از این امر به دنبال بهره وری در جهت منافع خود هستند.


وی با تاکید بر اینکه تجربه ثابت کرده است این اقدامات ره به جایی نخواهد برد و در نظام جمهوری اسلامی جایگاهی نداشته و نخواهد داشت، افزود: کسانی در تهران نشسته اند و مسئولیت دارند و با مصاحبه های خود سعی در تغیر حکم وزیر دارند در حالیکه حکم قانونی است.


رئوفی نژاد عملکرد نمایندگان استان در خصوص تغیر پرفسور ثبوتی از ریاست دانشگاه تحصیلات تکمیلی را مورد انتقاد قرار داد و افزود: اینها وظیفه نمایندگی مردم را برعهده دارند و در چارچوب نظام فعالیت می کنند. آیا وظیفه نمایندگی مردم تحریک آنها است؟


سرپرست جدید دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان هم گفت: دانشگاه محلی برای گفتگو، ارائه ایده و نظرات مختلف علمی است.


رسول خدابخش از محبت دانشجویان نسبت به پرفسور ثبوتی تشکر و قدردانی کرد و افزود: پرفسور ثبوتی در این دانشگاه جایگاه ویژه‌ای دارد و حمایت دانشجویان از ایشان نشان از روابط عمیق پدر و فرزندی بین دانشجویان و رئیس سابق دانشگاه دارد.


وی تصریح کرد: امیدواریم امانتی که شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس به ما سپرده‌اند به نحو مطلوب حافظ و نگهبان باشیم.


وی با ابراز خرسندی از وجود رابطه پدر و فرزندی بین دانشجویان و رئیس دانشگاه افزود: طبیعی است وقتی پدر بالای سر فرزندان خود نباشد دانشگاه اینگونه می شود و با همه این احوال باید از میهمان به نحو مطلوب پذیرایی کرد.


خدابخش تاکید کرد: مدیریت دانشگاه همراه با عشق و ارتباط پدر و فرزندی و دلسوزی است و دانشگاهی که این گونه نباشد دانشگاه نیست.


رئیس جدید دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان افزود: ما دانشگاهیان باید به گونه‌ای سنجیده و درست رفتار کنیم تا الگویی مطلوب برای جامعه و مردم باشیم.


لازم به ذکر است که پروفسور ثبوتی در این جلسه حضور نداشت.


پی نوشت:


یکی گفت این طور ننویس. خودت ثبوتی شو ...


همه را پاک کردم. چون راست می گفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۳۷
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف



یا رئوف...


با سلام خدمت مخاطبان بالا


دیروز بعد از افطار شنیدم. مات و مبهوت ماندم. مستقیم و مست رفتم پای کامپیوتر. در گوگل زدم برکناری پرفسور ثبوتی. خبر واقعیت داشت. مهر و ایسنا آنرا انعکاس داده بودند و چند وبلاگ. عده ای خبر از انقلاب فرهنگی دوم می دادند. عده ای هم خاطرات خود را با پرفسور مرور کرده بودند و افسوس می خوردند. با یکی از دانشجویان مرکز تحصیلات تماس گرفتم. آنها هم بهت زده بودند. تنها کاری که می کردند امضای طومار بود. اهل آشوب نیستند، چون پرفسور آنها را این طور بار نیاورده است. ارزشی بیش از اینها برای وی قائل هستند که بخواهند با آشوب چهره استادشان را خدشه دار کنند.


و اما حضرت آقای دانشجو؟؟؟ وزیر محترم علوم در تمام عمرت نام پرفسور ثبوتی به گوشت خورده؟ اصلا سری به مرکز تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان زده ای؟ در صفحه گوگل جستجو کن: یوسف ثبوتی. فقط ویکی پدیا را بخوان. آنگاه متوجه می شوی که چه کسی را عزل کرده ای و چه کسی را به جای او منصوب نموده ای. شما ششمین اختر فیزیکدان دنیا. شاگرد مبرز پرفسور حسابی. اولین استاد نسبیت و کوانتوم ایران. موسس رصدخانه شیراز و موسس مجهز ترین دانشگاه ایران و نگارنده صدها مقاله معتبر بین المللی، برگزیده اولین دوره همایش چهره های ماندگار و ... را معزول کرده و به جایش معاون نمی دانم چی منطقه شمالغرب دانشگاه آزاد را گذاشته ای!!!


من شما را نه به عنوان وزیر علوم، که به عنوان یک فرد بیسواد عادی به زنجان دعوت می کنم. با هم به مرکز پردیس علوم پایه برویم. مطمئن باشید با دیدن فضا و امکانات حتی اگر بیسواد ترین فرد روی زمین باشید تحریک می شوید شروع به درس خواندن کنید. کالجی که  (عمدا نمی گویم دانشگاه) اطرافش خبری از حصار و دیوار و درب نیست و از 20 سال پیش تا به امروزبه اذعان ثبوتی تنها مورد سرقت از آن 20 متر شلنگ آب بوده است. کالجی که خوابگاه آن در خود دانشگاه مستقر است و دانشگاه 24 ساعته باز است. اساتید و آزمایشگاه ها 24 ساعته در دسترس هستند و پرسش از اساتید 24 ساعته مقدور. اگر پا در این فضا بگذارید خودتان پی خواهید برد که با بودجه های ابلاغی شما از وزارت علوم نمی توان چنین امکاناتی را فراهم کرد. این پرفسور ثبوتی است که با نیت خیر خود ابتدا با فروش خانه ای که در شیراز داشته و بعد 20 سال تعامل با خیرین کشور چنین فضایی را فراهم آورده است. او می توانست چنین فضایی را در اقصی نقاط ایران فراهم بیاورد ولی زادگاهش را برگزید(قابل توجه همشهریان). پرفسوری که با کمترین ادعا در سخنرانی های خود تکه کلامش این است که شما دانشجوی فیزیک هستید خب منم یه کم فیزیک بلدم.


آقای وزیر با همه این اوصاف اگر کنارگذاشتن پرفسور را به خاطر کهولت سن قبول کردیم که البته نمی کنیم چرا که بارها او را با دانشجویان مرکز در کوهستان های اطراف شهر دیده ایم. ولی فرض محال محال نیست. به چه حقی چنین رئیسی  را برای این کالج برگزیده اید. شخصی که هیچ آشنایی با این فضا را نداشته و انس و الفتی با اینجا ندارد. مطمئنا دلسوزی پرفسور را هم نخواهد داشت. خود آقای رئیس جمهور کجای دانشگاه آزاد را قبول دارد که معاون اداری و مالی منطقه شمالغرب آنرا به سمت بین المللی ترین دانشگاه کشور برگزیده اید؟ واقعا روی این کار، کار کارشناسی شده است؟ لااقل می توانستید یکی از شاگردان مبرز ایشان را که با فضا و اقدامات ایشان آشنا است را به این سمت برگزینید.


آقای رئیس جمهور و جناب آقای مشایی آیا باز هم رویتان می شود همایش بزرگ ایرانیان خارج از کشور را برگزار کنید و ایرانیان مقیم خارج را به ایران دعوت کنید که فضا فراهم است برای کارکردن؟ شما که نخبه گان ایرانی داخل کشور را برنمی تابید. کاش یکی از آن اعتبار و ارزشی که به ایرانشناس خارجی که دوست داشت قبرش در اصفهان باشد دادید را به نوابغ ایرانی که عمرشان را وقف ایران و ایرانی کرده اند می دادید. آقای بهرام مبشر، آقای فیروز نادری و شاگردان پرفسور ثبوتی که در ممالک کفر تحصیل و در ناسا و اسا کار می کنید، شرایط مهیا است. پشت اسکناس های 5 هزار تومانی چاپ کرده ایم: اگر دانش در ثریا باشد مردمانی از پارس بدان دست می یابند. این تنها امتیاز و ارزش دانشمندان ایرانی است. چقدر شانس آورد چمران که شهید شد. چقدر شانس آورد موسس پژوهشکده رویان که به رحمت ایزدی پیوست و گرنه بلایی سرشان  می آوردیم که آن سرش ناپیدا بود. وزیر شما به بهانه جوانگرایی کسی را عزل کرد که در کلام مقام معظم رهبری هر تار مویش میلیاردها می ارزد.خواستم بگویم فردا شاید مصاحبه او را با بی بی سی ببینید ولی او را بسیار شخیص تر از اینها می دانم. او پرورش یافته زنجان نجیب است.


دکتر سعد الله نصیری قیداری نماینده زنجان در مجلس شورای اسلامی هیچ می دانی که تمام رای خود را مدیون پرفسور ثبوتی هستی؟ از شما که از شیراز شاگرد ایشان بودی انتظار بیش از این است. برای یک بار هم که شده برای زنجان و مردمش نمایندگی کن. لااقل در حد ماجرای مددی. لااقل یک سوال از وزیر علوم. اصلا علم مگر بازنشستگی بر می دارد؟


جامعه فیزیک کشور. نشان دهید که یتیم شده اید. پرفسور عجب شیر زاده بعد از ثبوتی نوبت شماست. خودت بار و بندیل را ببند و راهی ینگه دنیا شو. محترمانه و گرنه کارمند ساده وزارت علوم هم نامه تقدیر و تشکر و هم نامه عزل را می ده دستت.


واما ما ملت شریف و نجیب زنجان. اگر آن روز که عوض یک بزرگراه یا بلوار نام پرفسور ثبوتی را بر یکی از خیابان های شهرک صنعتی علی آباد گذاشتند فریاد بر می آوردیم، الان اوضاعمان این نبود که فلان یاردان قلی عوض پرفسور بد اخم ولی دلسوز شهرمان رئیس بین المللی ترین دانشگاه ایران شود. شاید پرفسور اینقدر برایمان قابل دسترس بود که قدرش را ندانستیم. همه ما در خیایان های شهر او را در حالی که دستانش را در پشتش گره زده و قدم می زند، دیده ایم. او را در مجالس فاتحه خوانی خود، شریک غمهای خود یافته ایم. با همه این اوصاف دیگر نجابت جایز نیست. همشهریی که در زمانی که زنجان، هیچ حرفی برای گفتن نداشت، علوم پایه را در زادگاهش بنا نهاد. دانشگاهی که نامدار ترین اساتید دنیا فقط با یک تلفن پرفسور راهی آنجا می شدند تا 2 ساعت سخنرانی کنند و باز گردند. پرفسور ثبوتی نجابت بر نمی دارد. او شناسنامه همه ماست. گنبد سلطانیه علم و دانش ماست. استاندار و امام جمعه محترم شهرمان، از شما انتظار دارند این مردم.


چقدر دلم می سوزد. یاد روزه خواری علی کریمی افتادم که چقدر سایت و وبلاگ در حمایت و توجیه عملش مطلب نگاشتند و از او حمایت کردند. یا یاد فرزاد حسنی که به خاطر عدم اجرای برنامه ماه عسل از سویش چه اوضاعی شد در سایت ها و وبلاگ ها و روزنامه ها. حقمان است. حقمان است. حقمان است. وقتی علی دایی با تمام وقاحتش در شبی از شب های ماه رمضان تا هنگام سحر جلوی تلویزیون مسحورمان کند که پول بیت المال را چگونه تاراج کرده اند و ما هم فقط تماشاگر باشیم. آنوقت نامه برکناری پرفسور ثبوتی را کارمند ساده وزارت علوم بدهد دستش. آنهم به جرم استفاده صحیح از بیت المال.


پرفسور ثبوتی:  خودت را وقف چه کسانی کردی؟ خداوند اجرت دهد. همین...


یاد آیت الله صائنی افتادم. خدایش بیامرزد.


کاممان شیرین شد از هسته ای شدن ایران...


پی نوشت:

استاد مشایخی برای من بسیار قابل احترام است . آن دیالوگ زیبا در کمال الملک را هرگز فراموش نمی کنم وقتی استاد نقاش به ناصرالدین شاه گفت: در ممالک دیگر هنرمند چون من فراوان است و آنها همه را به غایت تکریم می کنند. اما در اینجا فقط من یک نفر هستم و شما با من چه کردید ……


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۲۸
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف



یا رئوف...


چند روزی از سخنان رئیس جمهور فردا در همایش ایرانیان خارج از کشور نمی گذرد که دیروز چشمم خورد به پرسش نامه ای که توسط یکی از سازمان های زیر نظر ریاست جمهوری در مورد هویت تهیه شده بود و سوالاتی در دو وجه جداگانه ایرانی و اسلامی در آن به چشم می خورد. هویت ایرانی و هویت اسلامی. پس از مرور در زوایا و خفایای ذهن شریف خود به یادآوردم که تعدادی از طراحان این پرسشنامه که برای سنجش میزان علاقه یک ایرانی به هویت خود تهیه شده است زمانی زیر نظر همین رئیس جمهور فردا کار کرده و از نان و نمک ایشان متنعم شده اند. سوالات پرسش نامه برایم جذاب و قابل تامل بود که منتج به نتایج زیر شد:


ابتدا تعریفی ساده از فرهنگ ارائه می دهم:


 فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنیها , اعتقادات ,هنر ها , اخلاقیات ,قوانین ,عادات وهرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان عضو جامعه کسب شده است.


ولی فرهنگ اسلامی و فرهنگ ایرانی. توضیح چند مبرهن:


اسلام در سلسله ساسانیان ظهور کرده و در همان عصر هم به ایران نفوذ کرده است. همه ما در کتاب های تاریخ دوران مدرسه خوانده ایم سلسله های پیش از ساسانیان را: مادها، هخامنشیان، سلوکیان و اشکانیان.(البته ایلامیان و پارس ها را هم فراموش نکنیم) تا بدین مرحله از تاریخ، فرهنگ غالب بر تمدن ایران فرهنگ ایرانی و دین غالب هم زرتشتی بوده و از اعتقاد به تثلیث و مهر و آناهیتا هم رگه هایی در مذهب و تمدن ایرانی وجود داشته. آنچه به دست ما عوام جماعت که نه اهل تحقیق در تاریخ هستیم و نه مورخ،(تاکیدم بر عوام از آنجا ناشی می شود که معتقدم 90 درصد فرهنگ را عوام ساخته و بسط و گسترش می دهد) از مطبوعات و کتب تاریخی که در اوقات فراغت خود مطالعه می کنیم در مورد فرهنگ و تمدن این دوران رسیده است مشتمل است بر:


 جشن ها و آیین هایی که در مواقع خاصی از سال مثلا فروردین که با نام نوروز می شناسیمش. مهرگان و اسفندگان و ... (فقط نوروز را از آن زمان تا کنون پایبندیم آنهم ...)


در مورد زرتشت خشک و غیر قابل انعطاف دوران ساسانی که بیشتر به نفع موبدان و به سود دودمان حاکم و اشراف فئودال بوده است به طوری که حتی تحصیل علم هم برای فرزندان کارگر و پیشه ور ممنوع بوده است.


البته در مورد جامعه شدیدا طبقاتی آن دوران هم شنیده ایم چیزهایی را.


آتشکده ها را خوب می شناسیم. در مورد مالیات های گزاف چیزهایی شنیده ایم. چهارشنبه سوری. و البته تقویم شمسی و منشور کورش و تخت جمشید را به عنوان میراث فرهنگ و نمدن ایرانی ارج می نهیم. این ها تمام چیزهایی است که یک ایرانی از دوران پیش از ورود اسلام به ایران از کشورش می داند.(غیر از ایرانی دانشجو و مورخ تاریخ البته).


البته خلق و خوی و عادات و رفتارهای ایرانی جماعت می ماند که باز هم ما عوام جماعت چیز زیادی از این حوزه در دست نداریم جز شاهنامه که منبعی برای تحقیق در این حوزه است و در 50 درصد خانه های ما یافت می شود.


سخن به درازا نکشد. بعد از ساسانیان اسلام به ایران نفوذ کرد و علاوه بر فرهنگ اسلامی، فرهنگ پیام آوران خود، یعنی عربی را هم با خود برای ما ایرانیان به ارمغان آورد و ایرانیان با آغوش باز آن را پذیرفتند چرا که منطبق بر فطرت خویش یافتندش. ایرانیان دستورات اسلامی را با آیین و سنت های خود آمیختند و فرهنگ ایرانی اسلامی را پاس داشتند و آداب و رسوم نامنطبق بر فطرت را که توسط موبدان و مغان برای منافع خودشان به ملت القا شده بود را کنار گذاشتند. دیگر در مقام قیاس نیستم که مصداق های بسیاری را خواهید یافت در صفحات ذهن خود و در تاریخ ،که نمونه بارزش نوروز است .


حال جناب آقای مشایی و تدوین کنندگان پرسشنامه هویت، منظور شما از فرهنگ و تمدن ایرانی و فرهنگ و تمدن اسلامی چیست؟ چه تمایزی بین این دو قائل بوده و چرا در بین جوانانی که از تاریخ کهن خود چیزی بیشتر از مطالب بالا نمی دانند شبهه ایجاد می نمایید که ایران و اسلام...


جالب تر اینکه کتب تاریخی را خود می نگارید آنوقت ...


ایرانیان امروز اگر مهربان و مهمان نواز، شریف و ماخوذ به حیا، صدیق و پویا هستند، همه را مدیون اسلام عزیز هستند. مقایسه کنید ایران را با هندوستان که تمدنی هم عصر ما را داراست. شاید اولین اقوام آریایی پیش از ایران راهی هندوستان شده اند. کجاست شوکت و اعتبار هند؟ اگر صحبت از قدمت تمدن است.


امروز ایرانیان کلیمی، مسیحی، زرتشتی همه خود را شهروند ایران اسلامی می دانند. در مجلس شورای اسلامی نماینده دارند. به قوانین جمهوری اسلامی پایبند هستند. یارانه های نقدی و غیر نقدی خود را با جمهوری اسلامی هدفمند می نمایند. با شیعیان اسلامی در عاشورا و تاسوعا اشک می ریزند و نذر می دهند و الخ...


از شما بعید است.


من و بسیاری از جوانان ایرانی هیچ تقدم و تاخری بر ایرانی و اسلامی بودن خود قائل نبوده و هویت خود را مدیون هر دو می باشیم. من به عنوان جوان ایرانی از ایران پیش از اسلام چیزی بیشتر از آنچه در بالا ذکر شده نمی دانم. لازم به یاد آوری می دانم که در قانون ایران اسلامی مساله هویت و ارشاد و فرهنگ مربوط به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و اداره کل تبلیغات اسلامی می باشد و تمدن کهن و تخت جمشید و موزه ها به میراث فرهنگی و گردشگری مربوط می گردد.


حال اگر کارگزاران جمهوری اسلامی در پیاده کردن قوانین و فرهنگ اسلامی ایراداتی دارند نیازی نیست که صورت مساله را پاک کنیم و مساله ای جدید به عنوان ایرانی بودن را مطرح نماییم. ما عزم خویش را جزم کرده ایم کارگزاران غیر اسلامی ایران اسلامی را پاک کنیم. قطعا مشکلات حل می شود. تعارف نداریم.



درگوشی:


بالای غیرت آقای مشایی قصد زنده کردن برنامه های جشن هنر شیراز و جشن های 2500 ساله را نداری؟ یواش یواش دیگه نه؟ دلت می خواد فرح پهلوی جمهوری اسلامی بشی، نه؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۸:۲۴
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف



یا رئوف...


آیا از تاریخ درباره رزمنده دلاور و شجاعی نشان گرفته ای که دشمنان میدان کارزار را هم – به خاطر آنکه انسان هستند – دوست بدارد و تا آنجا در این مهرورزی پیش برود که به یاران خود آن ها را توصیه کند؟


... و آن گاه ده ها هزار نفری که به ناحق به خون وی تشنه بودند چنان با لطف خود شرمنده سازد؟ آنان شعله جنگی را بر افروختند، آب را به روی او بستند و به او پیغام دادند که آب را تا مرگ وی به روی او خواهند بست. و او آنان را از سرچشمه آب عقب راند و آن را بدست آورد و سپس همان دشمنان را، برای آشامیدن این آب دعوت کرد، همچنان که خود و یارانش و مرغان هوا از آن می خوردند و کسی مانع نمی شد و فرمود: پاداش مجاهد در راه خدا، افزون تر از آن کسی نیست که قدرت یابد و عفو کند. شاید کسی که عفو می کند و می بخشد تا مرتبه فرشتگان بالا رود.


او تا آنجا پیش می رود که بعد از سو قصد به جانش به یاران خود درباره قاتل خود چنین سفارش می کند: اگر ببخشید و درگذرید به پرهیزکاری نزدیک تر است!


جنگاوری دلیر، که در قلب او رشته های دلاوری شگفت و مردانگی بی مانند، با رشته های مهر و عطوفت شگفت انگیزش پیوند نا گسستنی داشت. او کسانی را که بر ضدش توطئه می چیدند، فقط مورد توبیخ و و سرزنش قرار داد، در حالی که قدرت داشت آن ها را از بین ببرد و نابود سازد و هنگامی که برای توبیخ به نزد آن ها رفته بود، سر برهنه، بی سلاح و تنها بود ولی آن ها همه غرق در سلاح بودند، تا آنجا که حتی صورت آنها در زیر پوشش سلاح ها نمی شد تشخیص داد... آنگاه با آنان از برادری انسانی و دوستی ها سخن گفت و بر حال آنها گریست که چرا در این راه گام بر می دارند، تا آنکه دید آنها فقط به خون وی تشنه هستند، ولی او با این که شمشیر طبقه بینوا و محروم بود، درنگ کرد، صبر و شکیبایی به خرج داد تا آنان جنگ را شروع کنند و پس از آن بود که همچون زمین لرزه ای سخت، آنان را در هم کوبید و مانند گردبادی سهمناک که ریگ های بیابان به هوا می برد، صفوفشان را از هم پاشید و پراکنده ساخت. او فقط کسانی را که یاغی و متجاوز و ستمگر بودند و قصدی جز فساد و زشتی و دشمنی نداشتند از پای در آورد و نابود ساخت و از آسیب زدن به کسانی که ندانسته به میدان آمده بودند دوری جست و چون در پایان نبرد، پیروز شد بر کشته هایشان صمیمانه گریست، در صورتی که آن ها کشته گان خود پرستی و هوس رانی بودند و همین زشتی و پستی بود که آنان را بدین راه کج و منحرف کشانیده بود ...


پی نوشت:


 ۱-  آنچه خواندید گوشه ای بود از کتاب " امام علی صدای عدالت انسانی"  نوشته جرج جرداق. این کتاب سرشار است از جملات تکان دهنده ای ست که عمق وجود آدمی را به آتش می کشد. هنوز البته سرگردان در فصل های اولش هستم. راستی چرا نباید یکی از ما شیعیان چنین شاهکاری بنگارد. مگر دوستی نزدیک ترین خویشاوندی نیست. مگر ادعای حب و شیعه بودنش را نداریم؟


اما این تحسین و تعریف یک مسیحی از مولای متقیان هم یک جنبه از اعجاز علی است. علی پدر هستی است و هستی یتیم او. علی هنوز هم بر انسان های این عصر صمیمانه اشک می ریزد و می گرید. این را مسافر نجف اگر خوب چشم دلش را باز کند خواهد دید و خواهد شنید. هنوز فریاد علی از محرابش در مسجد کوفه به گوش می رسد به همین دلیل است که زوار آن مکان شریف بی اختیار در مقابل آن محراب بند دلشان پاره می شود و به سوز و نوا می افتند. شب قدر و ضربت و فریاد فزت و رب الکعبه بهانه است برای همنوا شدن با علی در آن محراب. آری دوستی نزدیک ترین خویشاوندی است که به محض ورود به حرم مولا شرمندگی وجودت را فرا می گیرد که ای وای!!! ما شیعیان منتسب به علی هستیم و مایه شرمندگی او. ولی علی آغوش می گشاید. منتظرت بودم. خوش آمدی...


۲-  ایوان نجف عجب صفایی دارد.( بی تعارف: از این همه بقعه و حرم که زیارت کرده ام هیچ جایی صفای ایوان نجف را ندارد. مگر صحن و سرای حضرت زینب. وباید این طور باشد که زینب زین اب است).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۷ ، ۰۸:۳۸
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف



یا رئوف...


سلام


قرار بود جای دیگه ای بنویسم. ولی هر چی کردم برای نوشتن تو اونجا حوصله ام نکشید. می دونید خیلی سخته از وبگاهی که عنوان یا رئوف رو با شعر فقیر و خسته بدرگاهت آمدم رحمی  یدک می کشه دست کشید و در وبلاگ دیگری که با بیتی از مشیری شروع می شه مطلب نوشت. اونهم واسه من که ماجرایی با این وبلاگ دارم و چند بار از این وبلاگ حاجت گرفتم.( تو دنیای مدرن امروز میشه به پنجره های وبلاگ هم دخیل بست.باور کنید.) بنا بر این تصمیم گرفتن حرفای نگفته ام را برای خودم نگه دارم که به قول دکتر شریعتی:" حرفهایی هست برای گفتن،که اگر گوشی نبود، نمی گفتم،و حرفهایی هست برای نگفتن،حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.حرفهایی شگفت، زیبا و اهورایی همین هایند،و سرمایه ماورایی هرکسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد،حرفهای بیتاب و طاقت فرسا،که همچون زبانه های بیقرار آتشند،و کلماتش، هریک، انفجاری را به بند کشیده اند، کلماتی که پاره های بودن آدمی اند. اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند، اگر یافتند، یافته می شوند. کلماتی که پاره های بودن آدمی اند. اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند، اگر یافتند، یافته می شوند ودر صمیم وجدان او، آرام می گیرند.و اگر مخاطب خویش را نیافتند، نیستند، واگراوراگم کردند، روح راازدورن به آتش می کشند ودمادم، حریق های دهشتناک عذاب برمی افروزند."


و من حرف های نگفته خویش را برای خود نگه داشتم. نه اینکه مخاطبش را نداشته باشم . نه!!! دوباره در یا رئوف نگاشتم. آنهم در روز تولدم. 25 سال پیش در نحس ترین روز سال (13 تیر ماه به گواهی علمای نجوم قدیم ، و البته نه مانند خرافات 13 فروردین)  به قول آل احمد پای در باغ وحش عالم وجود نهادم. و در این 25 سال خود درنده ای شدم. شاید رفقای گرمابه و گلستان هم همین را درک کردند و دیشب علاوه برکیک تولد، هدیه تولد عروسکی گوسفندی هدیه دادند که وقتی گردنش را می فشاری که بسملش کنی بع بعش گوش فلک را کر می کند. آری چه زود شدیم 25 ساله. انگار همین دیروز بود زیر دست فریدون اصفهانیان داور بین المللی فوتبال!!! الفبا را آموختیم و 5 سال ابتدایی را مثل برق و باد البته با معدل 20 تمام کردیم. وه....


به قول حکیم هیدجی: به قیل و قال تلف گشت عمر معلومم ...


از وقتی که خودم را شناختم مصداق ظلمت نفسی بوده ام.دیشب بعد از رفتن دوستان قبل از خواب 25 سال خود را مرور کردم. هیچ نداشتم. همه اش" کم من ثناء جمیل لست اهل له نشرته" بود. هیچ نبود جز ناشکری و جسارت.


 و امروز خوب فرصتی است برای شروع دوباره. از نو. دوباره بی اختیار یاد جملات آخر کتاب هبوط افتادم. جملاتی که هر وقت تصمیم می گیرم از نو شروع کنم گوشه ای از کاغذ برای خود می نویسم و امضایش می کنم: "....اما امروز اینچنین روشن و سبک می‌رسد. نومیدی هنگامی که به مطلق می‌رسد، یقینی زلال و آرامبخش می‌شود. چه قدرتی و غنائیست در ناگهان هیچ نداشتن! اضطراب‌ها، همه زاده انتظارهاست. هیچ گودوئی در راه نیست. در این کویر فریب سرابی هم نیست. جاده‌ها همه خلوت، راه‌ها همه برچیده و چه می‌گویم؟ هستی گردویی پوک! به انتهای همه راهها رسیده‌ام. جهان سخت فرتوت و ویرانه است. چه کنم؟


 باز می گردم . رجعت! بهشتی را که ترک کردم باز می جویم. دستهایم را از آن گناه نخستین، عصیان، میشویم، همه ی غرفه های بهشت نخستینم را از خویشتن خویش فتح می کنم! طبیعت را تاریخ را و خویشتن را. در آنجا من و عشق و خدا دست در کار توطئه ای خواهیم شد تاجهان را از نو طرح کنیم. خلقت را بار دیگر آغاز کنیم. در این ازل دیگر خدا تنها نخواهد بود. در این جهان من دیگر غریب نخواهم ماند. این فلک را از میان بر میداریم.پرده ی غیب را بر میدریم. ملکوت را به زمین فرود میاوریم. بهشتی که در آن درختان همه درخت ممنوع اند جهانی که دستهای هنرمند ما معمار ان است...


می دانم که الان هنر نکردم و چیز تازه ای ننوشتم ولی وقتی حرف دلم را به بهترین شیوه و با بهترین کلمات بیان کرده چرا که نه؟


دستهایم را از آن گناه نخستین عصیان می شویم و...


پی نوشت:


0-شریعتی و من ...


1-همیشه به اینکه متولد تیر ماه هستم به همه فخر می فروشم. یه متولد تیر رفتارش تابعی از طلوع و غروب ماهه. وهر چه به نیمه ماه نزدیک تر باشه این خصوصیتش غلیظ تره. حالا چی بهتر از ماه...


2-هفته بعد این موقع نایب الزیاره همگی در عتبات عالیات هستم. دعا کنید آخرین بار نباشه.


3-اول محرم کربلا را دیدیم. سوم شعبانش چطور می شه؟(بزرگتریت علامت سوال ذهنم)


4-این جملات را در قسمت معرفی وبلاگ حذف شده ام نوشته بودم، برای یادگاری اینجا هم کپی می کنم: قبلا خزعبلاتم را در وبلاگ دیگری که با دوستی مشترک بود می نوشتم. نمی شد همه چیز را نوشت. دلتنگ می شدم ولی نمی توانستم دلتنگی هایم را با کسی در میان بگذارم. تعارف نکردم که قلم تعارف بر نمی دارد. این روزها چشم به راه و گوش به خبرم. منتظر قاصد روزان ابری ام. داروگ. تا خبری از رسیدن باران برایم بیاورد. باشد که باران پلیدی ها را بشوید و راه نمایانده شود...

آه باران... ای امید جان بیداران. بر پلیدی ها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم. آیا چیره خواهی شد؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۷ ، ۰۸:۳۵
پا پتی

پست وبلاگ یا رئوف



یا رئوف...


نماز در حرم حسینی اقامه شد. نظر مراجع در مورد نماز در کربلای معلی متفاوت است. عده ای نماز را در شهرکربلا تمام، عده ای دیگر فقط در حرم حسینی، و سایرین هم فقط زیر گنبد و رواق، این اجازه را به زوار داده اند که نماز را تمام بخواند.ما که تمام خواندیم. نمی دانم فلسفه این گونه احکام چیست. اما برداشتی که به ذهنم حواله شده و قطعا برداشتی احساسی است این است که زوار در حرم امام حسین یا در مسجد کوفه احساس غریبی نمی کند. انگار در شهر و دیارخویش قدم می زند. یا بهتر بگویم کربلا را وطن خویش می داند. بعد از نماز در آن ازدحام زیارت نامه ای یافتیم. چون فضای اطراف ضریح بسیار شلوغ بود طبق عادت مالوف و طبق پیش زمینه ی ذهنی که از پیش داشتیم، گفتیم خب بعد از نماز است طبیعتا کنار مضجع شریف شلوغ می شود. زیارت نامه را می خوانیم کمی بعد حرم خلوت می شود فرصت برای زیارت پیدا می کنیم. زیارت نامه های حرم حسینی از لحاظ صحافی و جنس جلد، کتب نفیسی هستند و عنوان " نبراس الزائر" را یدک می کشند به معنی چراغ زائر. در این زیارت نامه کلیه اعمال و زیارت نامه های مربوط به کربلای معلی موجود است و برای زیارت امام حسین و شهدای کربلا مرجعی کامل است.


همین که خواستیم شروع به خواندن زیارت نامه کنیم از گوشه ای دیگر از حرم ولوله و هیاهو بلند شد. صدا از فضای روبروی ایوان طلا و پیش روی حضرت می آمد. کم کم جمعیت یک صدا شدند: لبیک یا حسین، لبیک یا حسین ...


صدا سقف را به لرزه در می آورد. نتوانستیم بنشینیم و شنونده صدای لبیک باشیم. کم کم متوجه شدیم که مراسم، مراسم تعویض پرچم گنبد حسینی است. به فوج جمعیت پیوستیم و خود را در دریای خروشان آنها غرق کردیم. مراسم توسط  تجهیزات آخرین مدل فیلم برداری و توسط شبکه های الانوار و 14 معصوم و چند شبکه ماهواره ای دیگر تصویر برداری و پخش زنده می شد. اینکه می گویم آخرین مدل، غلو نمی کنم. دوربین های معلق و فیلم برداران زبده ای که گوشه گوشه مراسم را به تصویر می کشیدند و از LCD های مستقر در حرم و بین الحرمین برای زوار مراسم را پخش می کنند. در سمت راست باب الراس سکویی با داربست ساخته بودند و گروهی از اعراب در حالی که دشداشه های یکدست سیاه  رنگ پوشیده اند و از مخملی سبز رنگ حمایلی زردوز به گردن آویخته اند، آماده نواختن مارش عزا هستند. اینرا می توان از شیپورهایی که در دست دارند ، متوجه شد. بسیار مودب و به شیوه خبر دار نظامی ایستاده اند. جمعیت دوباره از عمق درون فریاد کشید: لبیک یا حسین...(لبیک ... یا ... حسین)


در فضای پشت به قبله، منبر و تریبونی مستقر کرده اند برای مجری و سخنران. برنامه شروع شد. مجری بر فراز منبر رفت و ابتدا به قرائت متن فتوای آیت الله سیستانی در مورد رویت هلال ماه محرم  نمود. فتوا و بیانیه ای که سراسر شور و حماسه بود و خون هر شنونده ای را به جوش می آورد با چنین مضمونی که: ماه محرم فرا رسیده و این ماه تداعی کننده پیروزی خون بر شمشیر و پیروزی بر ظلم و استعمار است. ملت عراق هم با تاسی بر امام و پیشوایشان حضرت امام حسین و با تاسی از سقای دشت کربلا که آزادی و آزادگی را از ایشان آموخته اند بر متجاوزان خواهند شورید و بر ظلم و جور کفار غلبه خواهند کرد. سپس اعلام بر رویت هلال در شامگاه را کرده و شروع سال 1431 قمری را اعلام  نمود و صدای یا حسین ممتد زوار بلند شد. یا حسین.. یا حسین...


باید بود تا درک کرد چنین فضایی را. لحظاتی که از عمق وجود فریاد می کشی لببیک یا حسین. لبیک یا حسین. لحظاتی که تک تک سلول هایت فریاد می زنند حسین. لحظاتی که حسین، حسین گویان مو بر تنت راست می شود. لحظاتی که نیم نگاهی به گنبد امام حسین با آن پرچم سرخش می اندازی، نیم نگاهی هم به ایوان طلای حضرت. بعد هر چه فریاد داری صدا می زنی: لبیک یا حسین. انگار در میدان نبرد ایستاده ای و ندای هل من ناصر ینصرنی امام را از عمق جان پاسخ می گویی. دست هایت را گره کرده بالا می بری فریاد می زنی ابد و الله ما ننسی حسینا. آری به خدا قسم امام حسین را تا ابد فراموش نخواهیم کرد.


بعد از قرائت نامه آیت الله سیستانی تولیت حرم حضرت اباعبدالله ، سخنرانی مختصری کرد و بعد هم مجری، گوشه ای از وقایع عاشورای 61 را بیان نمود. ناله و فریاد از جمعیت بلند شد. واحسینا. وا عباسا. وا علیا. چه خوب ذکر مصیبت می کرد. ساده و بی تکلف. انگار داستان می گفت. بدون اینکه  شعر بخواند و تحریر بزند. آن فضای حماسی تبدیل شد به روضه ای که اشک هر نامسلمانی را در می آورد چه رسد به شیعه زوار حرم امام حسین. در این قیامت ناگهان تعدادی از چراغ های حرم خاموش شد و حرم در حالت نیمه تاریک فرو رفت. سکوت مطلق حکم فرما بود. دقایقی گذشت. تپش قلب ...


و ناگهان. حرم را سرخی فرا گرفت. همه جا رنگ خون گرفت. محرم است. دیگر خبری از آن فضای سبز عرفانی نیست. هر چه هست خون است و سرخی. فریاد جمعیت بلند شد. زار زار گریه می کردند و نعره می زدند. لبیک می گفتند و اشک می ریختند. مارش عزا را نواختند. مجری اعلام کرد که هنگامه تعویض پرچم گنبد است. پرچمی که نمادی است براین که انتقام خون حضرت اباعبدالله گرفته نشده و شیعه منتظر صاحبش است تا او را یاری نماید و در رکابش شهید شود. گروهی در پشت بام پرچم را پایین کشیدند. آنهم با نظم و احترامی فراتر از نظم و احترام  نظامی. پرچم سیاه هم با احترامی خاص از دفتر تولیت خارج شد و در حالی که به دست هر کس می رسید بوسه ای نثار آن می نمود زنجیر وار تا راهرو منتهی به گنبد حمل شد. پرچم سرخ هم به دست مردم سپرده شد و در دست مردم در حالی که در بالای سرشان در حرکت بود زنجیر وار به دفتر تولیت رسید. در ورزشگاه ها دیده اید پرچم را چگونه بالای سر جمعیت باز می کنند و دست به دست آنرا جلو و عقب می برند. دقیقا همان گونه. پرچم سیاه به بالای گنبد رسید. با نواختن مارش به میله نصب شد و به بالا کشیده شد. از این لحظه عزای حسینی در کشور عراق آغاز شد و ما اعلان عزا را میهمان امام حسین بودیم و چه توفیقی از این بیشتر. این در مخیله نه من، که در مخیله هیچ کدام از همسفرانم نمی گنجید که اینگونه امام حسین ما را میهمان بزم خویش نماید. بعد از اتمام مراسم مجری اعلام کرد که با  نوای یکی از مداحان معروف و مرحوم عراق برای تعویض پرچم حضرت ابالفضل راهی میشویم. ما هم به فوج جمعیت پیوسته و راهی حرم حضرت ابالفضل شدیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۷ ، ۰۸:۳۰
پا پتی