پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.

پیام های کوتاه

  • ۲۶ دی ۹۸ , ۱۵:۳۸
    قاف

گوگل پلاس میمیرد.
فردا نه پس فردا...
برخلاف خیلی از شما، هیچ وقت فراموشش نکردم.
اصولا هیچ چیز را نمی توانم فراموش کنم. 
گاه و بیگاه بهش سرمی زدم. فقط می خواندم و می چرخیدم. بدون هیچ فعالیتی که نشان از بودنم باشد. مثل فرزندی که پای بستر پدر. بیمار در کما فرورفته اش، می نشید و فقط تماشا می کند. بدون هیچ حرف یا نوازشی.
از وبلاگ شروع کردم و وقتی همه فیس بوک بازی می کردند، به دعوت عزیزی، اکانت پلاس ساختم و تا همین امروز دلبسته اکانتم هستم. از گوگل پلاس چیزی جز خاطره خوش ندارم. با گوگل پلاس رشد کردم. 
غیر از پلاس جای دیگری هم نتوانستم بنویسم. قریب به اتفاق پلاسیون، فریفته و مجذوب رنگ و لعاب اینستا یا خلاصه نویسی توویتر شدند ولی هیچ کجا برای من پلاس نشد. هیچ کجا...
الان همه شبکه ها، اکانت هایی دارم ولی...
با تضمین از بیان ال احمد در سوگ نیما باید بگویم: *گوگل پلاس چشم ما بود*

#گوگل_پلاس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۵۳
پا پتی


خدا، خدای بهانه ها است.
مدتی است ذهنم درگیر این عبارت من درآوردی، خود ساخته است.
خدا، خدای بهانه هاست.
از بزرگی و کرم او همین بس که به هر بهانه ای به دنبال لطف به بندگانش است. اربابی است که هوای رعیت را خیلی خوب دارد.
با کوچکترین کارها و اذکار، فاصله بندگانش را از مصائب زندگی و آتش دوزخ دور می کند. 
سلام دادن و جواب سلام گرفتن شاید دم دستی ترین مثال برای این عبارت است. همه ما روزانه به دهها نفر، سلام یا جواب سلام می دهیم. به ازای هر سلام، ۷۰ ثواب و به ازای جواب آن یک ثواب. با یک حساب سرانگشتی می شود صدها ثواب. صدها ثوابی که بی هیچ زحمتی و غالبا ناخودآگاه روزانه کسب می کنیم. اغلب قدرش را هم نمی دانیم!
یا همین توصیه بالا پیرامون تقارن جمعه با روز اول رجب و تلاوت یک آیه از کلام الله. کاری که شاید نهایتا ۱۰ دقیقه وقت بگیرد. اما همین ده دقیقه، بهانه ای می شود برای فتح باب روزی...
قدر خدای بهانه ها و بهانه ها و فیوضات رسیده از بهانه ها را بدانیم.
گرچه بیزحمت بدست میاوریم، امید است بیزحمت از دستش ندهیم.
#خدای_بهانه_ها

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۵۲
پا پتی

یکی هست کوچه بالایی مون...
ظاهرا خونه شون کلکسیون سگ داره!!! یا بعبارتی سگ دونی!
قطعا ساکن آپارتمانه. چون کوچه بالایی همه پلاک ها آپارتمان تشریف دارند.
یکی از سگ های سگ دونی که توش زندگی میکنه از این سگهای سورتمه ست. که البته الان بعد سرچ متوجه شدم قرتیا بهش می گن هاسکی. این سگ رو مکرر دیدم که صاحابش تو کوچه پس کوچه های باریک محله با سرعت باد می دواندش. اطلاعاتی ازش ندارم از از روی غریزه احساس می کنم که این نژاد از سگ ها، نیاز به دویدن دارند. صاحابش هم عطف به قیمت بالای سگ، باید با جناب سگ، سگ دو بزنه...
غرض، تصور کنید یهو تو یه کوچه ۲/۵ متر عرض پیچ در پیچ، بپیچید و مواجه بشید با چنین سگی در حال دویدن به طرف شما در فاصله چند سانتی!
من که سکته می کنم قطعا. همونطور که شاید چندباری تا مرزش پیش رفتم.
امروز خانمم بعد غروب قرار بود بیاد خونه. بهش گفتم که نزدیک شدی، زنگ بزن بیام سرکوچه. پیش خودم گفتم که اتفاقه. من که بارها با چنین صحنه ای مواجه شدم ترسیدم، اون که با دیدن گربه اون سمت خیابون میگورخه، وای بحال مواجهه با هاسکی...
حالا هی منتظرم زنگ بزنه... خودم هم زنگ زدنی، جواب نمیده...
آخرش لباس پوشیدم که برم سر خیابون. تا رسیدم سرکوچه دیدم مرتیکه سگ باز با سگش داره تو کوچه جولان میده، نگران شدم... مخالف مسیر حرکتش، گرچه راهم طولانی تر میشد، خودمو رسوندم سرکوچه که خانوم خانوما رسید... بعد کلی مذمت و شرح ماجرا، الان سرسنگین...
اون نه ها...
خودم.
رو اعصابمه. 
اون دنیا از سگ جهنم بترسه ان شاالله سگ صاحاب!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۵۰
پا پتی

مدتی است، هی منتظر می مانم تا موعدش فرا برسد. موعد اذان مغرب. شمرده ام...
کمتر از ۱۵ پلاک با خانه کوچک ما فاصله دارد، این خانه بزرگ. نمی دانم چرا، ولی اسمش همت آباد است. شاید چون با همت مردم محل آباد شده. سادگی و بی پیرایگی در این محل موج می زند. خبری از هشتی و طاق و مقرنس و کاشی کاری های انچنانی نیست. حتی در محرابش. در عوض سرشار از معنویت است. تصویر بالا ورودی شبستان مسجد همت آباد است. مسجدی با امام جماعتی از سلسله سادات که با وسواس خاصی سوره حمد را قرائت می کند و در مدیریت بر مسجد حسابی مسلط است...
و مدت ها من از این همسایه، غافل بوده ام... یحتمل فریب سادگی و بی پیرایگی اش را خوردم و تا بحال میهمانش نشدم.
یادمان باشد: ای بسا در پس منزلی نه چندان مجلل، میزبانی مهربان نشسته باشد...
خدایی که در همسایگی مان بود. 
#مسجد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۴۹
پا پتی

نمی دونم چرا...
یهو هوس کردم روزنامه اش کنم!!!
یادگذشته ها...
گذشته هایی که بابام برام کتابها رو جلد می کرد. البته جلد نایلونی...
یه روز سرم زد، کتابام رو روزنامه کنم. 
روزنامه و نوار چسب دم دستم بود. شروع کرده بودم که از راه رسید...
از دستم قاپید. نذاشت خودم جلد کنم. جلدشون کرد. با روزنامه. بدون چسب زدن. بهم توضیح داد که جلد کردن کتاب با روزنامه نیازی به چسب نداره... البته به شرطی که روزنامه خوب تا بخوره...
#یادش_بخیر 
#بابا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۴۷
پا پتی

یا رئوف...

تعارف چرا؟

اصلا نتوانستم با نویسنده، سبک نوشتار، شلختگی وقایع و زمان وقوع انها رابطه بگیرم.

احساس می کنم نویسنده سعی می کند با این شلخته نویسی ذهن مخاطب را درگیر داستان کند، در حالی است که برخلاف غرض نویسنده مخاطب سررشته را از دست می دهد.

تعریف این داستان را در فضای روشنفکری زیاد شنیده بودم ولی باید اعتراف کنم این قرتی بازی ها به ما نیومده...

این دست کتاب ها را می خوانند که چادر و چارقد خود را سر چوب کرده و خروس وار بر بلندی اواز بیات نه به حجاب اجباری سر می دهند. 

خلاصه اینکه داستان باید اسکلت بندی درستی داشته باشه والا خواننده رو سرگشته و لایعقل می کنه.

تمت.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۷ ، ۰۹:۲۹
پا پتی

یا رئوف...


چند روز قبل با کسی نشته بودم که نکات جالبی رو بهم گوشزد کرد. می گفت غالب ما عمدتا تو بحث خداشناسی گیر داریم. شاید نماز بخونیم، حجاب داشته باشیم، روزه بگیریم و ... ولی همه اینها مثل شاخه های یک درخت اند. تنه این درخت خداشناسیه. چون تنه قوی نیست، شاخه زود میلرزه. میافته. میشکنه. غالب ما نماز می خونیم ولی چنددرصدمون نمازش نمازی است که باید باشه؟ آخر وقت و بازاری، با زیر پیراهن و شلخته، خمیازه کشان و خارش کنان... ولی همه ما وقتی قرار باشه بریم پیش رئیس اداره مون، اقلش تو آیینه یه نگاه به سر و وضعمون می اندازیم. اگر قرار باشه جلسه ای بریم، لباس های منظم و مرتب می پوشیم، عطر می زنیم. موها را شانه می کنیم و ... فرض کنید جلسه دارید با حضرت آقا... یا پایین تر با رئیس جمهور. نه اصلا برای استخدام شغلی میرین مصاحبه یا خواستگاری یا ملاقات با جی اف تون😜...

چطور میرید؟

خودم بگم؟ 

کت و شلوار می پوشید. موها رو شانه می زنید. محاسن رو آنکادر می فرمایید. با عطر و ادکلن دوش می گیرید. کفش ها رو واکس زده و تمیز می پوشید. چند دقیقه قبل سر قرار حاضر می شین، و البته اضطراب دارید...

حالا همین رو در مقیاس خدا و نماز پیاده کنید. 

بابا، این خدا، قادر مطلقه. همه کاره هستی ایشونه. همه کار از دستش برمیاد. اذا اراد شیئا ان یقول له کن، فیکون. 

اراده کنه شما رئیس جمهور شدین. اراده کنه حسن روحانی گدای در خونه شماست. 

اراده کنه اون جی اف میشه عروس مامانتون...

پیش همچین آدمی باید چه جور رفت؟

خداشناسی مون ایراد داره که به اسمش قسم دروغ می خوریم. خداشناسی مون ایراد داره که حرفشو گوش نمی کنیم. خداشناسی مون می لنگه که برا شندرغاز پول دستبوس هر کس و ناکسی هستیم....


و من یتوکل علی الله، فهو حسبه... ان الله بالغ امره...

خودش گفته.


مهمان دار هواپیما کارش چیه؟ گارسونی و پذیرایی از اونایی که سوار هواپیما میشن...

شاگرد قهوه چی کارش چیه؟ گارسونی و پذیرایی از اونایی که میان قهوه خانه.

آبدارچی یا آشپز رئیس جمهور هر جا میره، سرشو بالا میگیره می گه من... آبدارچی شیخ حسن روحانی ام. 

آبدارچی اداره ما هم عارش میاد بگه من...

حالا بریم تو قالب خادم مسجد. 

مسجد بیت الله است. خانه خداست. خدا گفته در این خانه من میزبانم و از میهمانها پذیرایی می کنم. خادم به نیابت از خدا این وظیفه را بر عهده گرفته. 

خدا. همون خدا با همه اسماء و صفاتش...

اما ببینید اوضاع خدام مساجد را...

مقایسه کنید لباس خادم را با لباس آن مهماندار هواپیما...

مقایسه کنید رفتار خادم را با رفتار آن مهماندار هواپیما...

اون خادم، ما که با اون خادم سروکله می زنیم، شما که تو اون مسجد با خادم تعامل می کنید...

همه مون مشکل خداشناسی داریم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۷ ، ۰۹:۲۸
پا پتی

یا رئوف...


یا ایها الانسان...

ما غرک بربک الکریم؟


در جواب باید بگویم:

خدایا خودت تو همین ایه جواب خودتو دادی، جانم به قربانت...

کریم بودنت!

کریم کیست؟

جایی اقا مجتبی تهرانی، کریم را با این تعابیر از منظر ایات و روایات معنی کرده اند:

«الکریم من بدأ باِحسانه»؛

فرد کریم قبل از درخواست، احسان می‌کند

«الکریم من جازی الاسائات بالاحسان»؛

کریم بدی را با نیکی پاداش می‌دهد

«من الکرم اتمام النعم»؛

کریم بی نقص و بی‌کاستی می‌بخشد

«الکریم یری مکارم افعاله دین عبیه یقضیه»؛

نیکوکارى‌هاى خود را بدهى به گردن خود مى‌داند که باید بپردازد

«لذة الکرام فی الاطعام»؛

کریم از اطعام دیگران لذت می‌برد

«الکریم اذا قدر صفح و اذا ملک سمح و اذا سئل انجح‏»؛

جوانمرد و بخشنده کسى است که:

- وقتى قدرت یابد، درگذرد و ببخشاید و چون توانمند و مالک شود، عطا کند و ببخشد و آنگاه که چیزى از او خواسته شود، نیاز را برآورد.

«الکریم یلین اذا استعطف واللئیم یقسوا إذا ألطف»؛ 

کریم هرگاه به او مهر و محبت می‌شود، نرم می‌شود.

«الکریم اذا وعد وفى»؛

کریم به وعده‌هایش پایبند است.

«الکریم یإبى العار»؛

کریم ذلت نمی‌پذیرد.


الهی...

این کرامت مرا دربرابر شما مغرور کرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۷ ، ۰۹:۲۶
پا پتی

یا رئوف...


برداشت اول:

چقدر قدر ندانستیم این دست هنرمندان را و چه ارزان به چوب حراج زدیم هنر و ارزششان را...

چقدر خوب دفع کردیم و چقدر خوب جذب نکردیم.

مثال و مصداق زیاد است از همین سیمین خانم تا اقا محمود دولت و سد مهدی شجاعی و هنرمندانی چون حسین علیزاده...

حسین علیزاده نشان شوالیه را نپذیرفت، ولی ما حسین علیزاده را نپذیرفتیم.

الان هم حقمان است دختر علی حاتمی برایمان خزعبل ببافد...

تولیدات شکمبه گوسفند نثار متولیان فرهنگ و هنر این ملک هنرپرور.



برداشت دوم: 

ابراهیم حاتمی کیا دیروز هیجان زده و عصبانی بود.

شاید اگر چند روز بعد پای تریبون می رفت، اینطور تند و تیز و البته لرزان نبود.


با این همه دوستش دارم. 

وقتی اسمش اعلام شد، با او از زمین بلند شدم و فریاد کشیدم.

همانگونه که فوتبال دوستان فریاد می کشند هنگام گل زدن تیم و بازیکن محبوبشان.

با این همه دوست داشتم بخشی که اقاابراهیم سیمرغ گرفت، فقط یک سیمرغ داشته باشد. انحصارا برای ابراهیم حاتمی کیا.

نه اینکه گوشه ذهنم هی یکی بگه: چون فیلمساز نظامه زورچپون کردن که بهش سیمرغ بدن.

این را هم خوب میدانم که وقتی فیلم را ندیده ام و نمی دانم چگونه است، نهایت حماقت است انتظار داشته باشم کارگردانش سیمرغ انحصاری بگیرد.

ولی ابراهیم را دوست دارم. از دیده بان تا به وقت شام.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۷ ، ۰۹:۲۴
پا پتی

یا رئوف...


اسماعیل...

از آن دست داستان ها و رمان هایی است که به محض شروع مجبوری تمامش کنی.

پیوستگی محتوایی فضای داستان و شخصیت ها وادارت می کند که اینقدر بخوانی تا به انتهای داستان برسی.

ماجرای یک جنون و عاشقی ... که تا صفحات پایانی کتاب معلق نگاهت می دارد.

اولین رمانی بود که از امیرحسین فردی خواندم. قلمش قدرت همپالگی هایش را ندارد. گرچه سعی می کند در توصیف جزئیات و روایت مو به موی انها از سید مهدی شجاعی و رضا امیرخانی جا نماند.

ولی داستان پردازی را خوب بلد است. واژگان را خوب گزینش می کند و با روحیه و احساسات مخاطبش خوب ور می رود.

فقط می ماند یک چیز: 

کاش جملات خوب و ناب بیشتر داشت، از ان جملاتی که دربدر دنبال ماژیک میگردی که هایلایتش کنی. اسماعیل را می سود بدون ماژیک خواند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۷ ، ۰۹:۱۹
پا پتی