یا رئوف...
برداشت اول:
چقدر قدر ندانستیم این دست هنرمندان را و چه ارزان به چوب حراج زدیم هنر و ارزششان را...
چقدر خوب دفع کردیم و چقدر خوب جذب نکردیم.
مثال و مصداق زیاد است از همین سیمین خانم تا اقا محمود دولت و سد مهدی شجاعی و هنرمندانی چون حسین علیزاده...
حسین علیزاده نشان شوالیه را نپذیرفت، ولی ما حسین علیزاده را نپذیرفتیم.
الان هم حقمان است دختر علی حاتمی برایمان خزعبل ببافد...
تولیدات شکمبه گوسفند نثار متولیان فرهنگ و هنر این ملک هنرپرور.
برداشت دوم:
ابراهیم حاتمی کیا دیروز هیجان زده و عصبانی بود.
شاید اگر چند روز بعد پای تریبون می رفت، اینطور تند و تیز و البته لرزان نبود.
با این همه دوستش دارم.
وقتی اسمش اعلام شد، با او از زمین بلند شدم و فریاد کشیدم.
همانگونه که فوتبال دوستان فریاد می کشند هنگام گل زدن تیم و بازیکن محبوبشان.
با این همه دوست داشتم بخشی که اقاابراهیم سیمرغ گرفت، فقط یک سیمرغ داشته باشد. انحصارا برای ابراهیم حاتمی کیا.
نه اینکه گوشه ذهنم هی یکی بگه: چون فیلمساز نظامه زورچپون کردن که بهش سیمرغ بدن.
این را هم خوب میدانم که وقتی فیلم را ندیده ام و نمی دانم چگونه است، نهایت حماقت است انتظار داشته باشم کارگردانش سیمرغ انحصاری بگیرد.
ولی ابراهیم را دوست دارم. از دیده بان تا به وقت شام.