پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.

پیام های کوتاه

  • ۲۶ دی ۹۸ , ۱۵:۳۸
    قاف

۷ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

کسانی که اهل طبیعت گردی و کوهستان یا اهل جبهه و جنگ هستند، غالبا بسیار با پدیده توالت صحرایی مواجه می شوند، یک چهاردیواری ساخته شده با ۴ علمک چوبی یا فلزی که با گونی محصور میشود. درحالت متمدن البته از تیرچه بلوک هم استفاده می گردد.
این قبیل فضاها غالبا از فیض در محروم بوده و با یک تکه گونی یا پارچه که انتهای آن با سنگریزه جهت جلوگیری از اهتزاز، مزین شده، در دار می شوند.
سوراخ های درشت، در چهاردیواری این فضا، از جمله شاهکارهای معماری محسوب می شوند چرا که از قدرت تخریب بادهای صحرا و کوهستان در برابر این بنای متزلزل کاسته و بر استحکام آن می افزایند. از طرفی شاید نقش تهویه را هم به خوبی ایفا می کنند. توالت های صحرایی غالبا سقف ندارند و چراغشان روزها نور خورشید و شبها تلالو ماه و ستارگان است.
تامین آب در این سرویس های بهداشتی اغلب با کمک آفتابه یا بطری های آب معدنی آنهم به صورت اکسترنال تامین می شود. یک چشمه آب یا رودخانه ای در فاصله نه چندان نزدیک به بیت الخلا منبع تامین آب برای طهارت مراجعه کنندگان است. شایان ذکر است بنابر ملاحظات بهداشتی، این wc ها را در فاصله ای دورتر از منابع آبی بنا می کنند.
اما یکی از وجوه عمده تمایز این توالت ها، با توالت های رایج، محل دفع فضولات یا اصطلاحا کاسه توالت است. چاهی به عمق نیم متر تا سه متر برای این منظور حفر می شود. عمل دفع بالای این چاه صورت میگیرد. جذب مواد نیز از طریق خاک انجام می شود. فضولات آبکی که براحتی جذب خاک می شوند ولی سایر فضولات تا مدت ها در فضای متعفن چاه جا خشک می کنند و روی هم تلنبار می شوند. البته در محلهای صاحب دار و تحت نظارت بهداشت، هر از چندگاهی پودرها و مواد ضدعفونی کننده و تجزیه کننده، به چاه ریخته می شود تا فساد سریعتر انجام شود.
وضع این سرویس ها در گرمای تابستان بواسطه حضور انواع حشرات مهوع تر می شود. انواع حشرات ضمن نشستن و تماس با انواع فضولات، سر و صورت و سایر اعضای لخت شما را مورد عنایت چندشناک خود قرار می دهند....
به گونه ای که گاهی صدای ویز ویز مگس های این توالت ها دم گوش شما، می شود کابوس شبانه تان...
اما علاوه بر فضولات مایع و جامد و امولوسیون، کف چاه این سرویس ها که مانند قبری کوچک حفر می شوند، گاها اشیائ ارزشمندی نیز دیده می شود. وسایلی که از جیب کوهنوردان و طبیعت گردان در دل شب یا گرمای روز درون چاه افتاده و صاحب آن به واسطه تاریکی یا کثافت فضا، متوجه افتادن آنها نشده است...
کف این سرویس ها غالبا خاکی بوده و در نسخه های متمدن و پیشرفته از بتون نیز استفاده می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۳۹
پا پتی


چه مرگتونه واقعا با این مدل لباس پوشیدن؟ بخدا سلیقه زیبا و عقل سلیم رو ازتون گرفتن!
خشتکتون که رسیده به زانو. رو ران شلوارتون هم که حسابی پاره پوره ست. اصلا چطوری اینو پاتون می کنید؟ انگشت پاتون موقع پوشیدن این شلوارا لای شلوار گیر نمیکنه؟ از جرز شلوار پشم و پیل پاتون رو میریزید بیرون که چی آخه؟ جوراب هم که قربونش برم، حشو و زایده. یه چیزی رو عین قایق پیدا کردید پاتونو می کنید توش از روش هم کتونی فسفری می پوشید!!!
فقط خدا نکنه چیزی تون زمین بیافته و بخواید خم بشید و اون چیز رو از زمین بردارید، اونوخته که از کمر بالاتون، البته دقیق تر بخوام بگم، یه کم از کمر پایین ترتون تا هر جایی که تصور کنید زده بیرون با همه کثافاتش!!! هزار جور خالکوبی موحش هم رو بازو و ساعد دستتونه...
حاضرم قسم بخورم نمی فهمید زیبایی و تناسب چیه... بخدا...
آراستگی هنره...
هنرمند باشیم.
با شما هستم آقای محترم. بله. با خود شما...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۴۴
پا پتی


حضرت انبر قفلی تشریف دارند...
از اعزه و اوتاد.
مطلقا از این بزرگوار غافل نشوید.
علیکم با الانبر قفلی.
۹۹/۹ درصد از کارهاتون با کمک این بزرگوار حل میشه بعون الله...
اون یک درصد باقی مانده را هم یک آچار فرانسه با کمک انبرقفلی حل خواهد کرد قطعا...
برخی از اهل فنون ذوالفنون در مناجات های خود فرموده اند:
خداوندا، آنکه را انبر قفلی دادی چه ندادی و آنکه را انبر قفلی ندادی چه دادی؟
اگر جعبه ابزارتان مزین به انبر قفلی است که بسی سعادتمندید اگر نه که حتما سریعا یکی ابتیاع فرمایید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۴۱
پا پتی


عمده بدبختی ما ادم ها وقتی که سوار تاکسی هستیم، روی می نماید و آن هنگامی است که در اثر پدیده لانه کبوتری و جابجایی مداوم مسافران، از کنار در سمت راست صندلی عقب، شیفت میشویم به در سمت چپ...
و این آغاز مصیبت است...
چون حین پیاده شدن می بایست با هزار زور و زحمت خود را به صندلی مالیده و ضمن بیرون کشیدن پای خود از فاصله بین صندلی جلو، برآمدگی محور چرخ های عقب و ... از مهلکه و سیاه چاله صندلی تاکسی جان سالم بدر ببریم!
#نوت
#شروور 
#هویجوری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۵۸
پا پتی

پست وبلاگ طرقه


اوست نشسته در نظر...


عجیب بلبشوی است. صاحب عزا گریه میکند، خوش آمد می گوید، راه می اندازد میهمانان را، زیر سیگار جماعت نیکوتین کش را تامین می کند...


بعد از ساعتی گریه زاری، تماس گرفته اند با بهشت زهرا. کارمندان خدوم آن نهاد انقلابی(نه! بهشت زهرا نهاد خدماتی است) هم با فرستادن یک فروند نعش کش، مغفور مرحوم را بار زده و الان در یکی از یخچال های سردخانه بهشت زهرا جاسازی کرده اند.(البته روی نام این نهاد هم حرف دارم‌ها، ولی الان جایش نیست. بهشت زهرا؟؟؟)


برگردیم به خانه‌ی معزا. برنامه‌ریزی شروع شده. هماهنگی برای خرید قبر پینت هوس در ویلایی ترین نقطه قبرستان، پیدا کردن یک روحانی جلیل القدر و اسم و رسم دار جهت اقامه‌ی نماز میت.هماهنگی یکی از مساجد بزرگ و تمیز مرکز شهر برای شام غریبان و ترحیم. قاری و مداح مزار و مسجد. عقد قرارداد با رستوران سر کوچه(خانواده معزا حال آشپزی ندارند، شگون هم ندارد دود از خانه‌ی معزا بیرون بیاید. اقوام درجه یک هم تا هفت شبانه روز، شام و ناهار، افتادن کباب، جوجه کباب، قیمه و قورمه و کوفته و کوفت...)


کم کم داغ مرحوم سرد شده، بانوان محترمه سر بساط غیبت را گشوده‌اند. البته گریزی هم در مسائل مطروحه به مغفور مرحوم می زنند که خالی از عریضه نباشد.


گوش کنید:


(مال و اموالش به کی میرسه؟/ اون خانومه که اینطور غلیظ آرایش کرده و خودشو می کشه کیه؟ /مهوش خانوم دخترتو عروس کردی؟/ وا کی طلاق گرفت؟/ آره بابا. زنش راحت شد./ نزول برداشتن ور شکست شدن؟)


ضبط صوت را روشن می کنند. قصار السور عبدالباسط. اختصاصی مراسم ترحیم.


و الضحی. والیل اذا سجی...


اولین بار است صوت قرآن را در و دیوار این خانه می شنوند. خوب می دانند کسی مرده. هر چه باشد قبلا رگ و گوشت و پوست و استخوان آدمی بوده اند که سالها پیش زیر خروارها خاک دفن شده و پوسیده است.  


               در کارگه کوزه گری رفتم دوش                             دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش


نوبتی هم که باشد نوبت طراحی اعلامیه است:


هو الباقی.


ذکور جماعت سیگارهایشان را کشیده اند و چای پررنگ قند پهلوی حسابی سرحالشان آورده. ذوق هنری شان گل کرده. چه گابریل گارسیا مارکز هایی می شدند این ملت! فقط حیف اقوامشان کم است تا بمیرند و ذهن این ملت باز شود در نگاشتن جملات ادبی.


بدینوسیله درگذشت ناگهانی مرحوم مغفور شادروان حاج گنجعلی خان ذوالمنش فرد اصل


یکی که تو آشپزخونه داره بساط سماور رو ردیف می کنه در حالی که دسته قوری چینی شاه عباسی بزرگ دستشو می سوزونه داد می زنه:


 _ کربلا و مشهد هم رفته بودا...(سووووووختم)


_ راس می گه: اصلاحش کن


کربلایی. مشهدی حاج گنجعلی خان ذوالمنش فرد اصل


یکی دیگه که اون گوشه با صدای سوختم مرد سیبلوی آشپزخونه چرتش پاره شده در حالی که دست‌های سیاه و پینه بسته شو به چشماش می ماله می گه:


_ یادتون باشه فامیل قبلی اش را هم توی پرانتز بنویسید. خیلی‌ها او را با فامیل قبلی صدا می‌کردند.


می شود:


کربلایی، مشهدی، حاج گنجعلی خان ذوالمنش فرد اصل(بابا قوری گوز)


پسرش در حالی که آب بینی خود را در دستمال یزدی دور گردنش فین می‌کند و با همان دستمال چشم‌هایش را پاک می‌کند مدعی می‌شود که:


_ شغلش را هم بنویسید. بسیاری او را از محل کسب و کارش می شناسند.


_ راست می گوید خب:


کربلایی مشهدی حاج گنجعلی خان ذوالمنش فرد اصل(بابا قوری گوز سابق)(دلاک پر افتخار و بازنشسته تنها حمام شهر)


فرزند گرامی مرحوم آآ مشد علی


داماد حاج خشایار خوارزمشاهی!


پدر گرامی آقایان: دکتر زلفعلی خان(یارو دیپلم ردی هم نیست)، مهندس عشقعلی خان(مهندس است ولی در دلالی) و حاج گلعلی خان(امامزاده شهرش را نرفته هنوز) ذوالمنش فرد اصل


پدر خانم آقایان: حاج مراد قضیه‌نیا و کربلایی اغول بالچی


حاج گلعلی خان تازه سیگارش را تو زیر سیگاری خاموش می کند و ته مانده‌ی دود را از ژرفای ریه‌اش بیرون می‌دهد صدایی صاف می کند و با صدایی خفه می گوید:


_ اسم اون پسرخاله‌ی شهیدش رو با پسر دایی و پسر عموش تو اعلان بیارید.


_ راست می گن خب:


پسر خاله ی شهید .......(شهدا شوخی بر نمی‌دارند. حتی نامشان. ولی بماند تا توضیح دهم!)


پسر دایی رییس محترم بانک تاجرات استان آقای گلزاد گلبار


پسر عموی ناتنی جناب ستوان غیبعلی داز دار


را به اطلاع دوستان و آشنایان محترم می رسانیم. به همین مناسبت مراسم تشییع و تدفین آن مرحوم روز سه‌شنبه ساعت 30/14 روز دوشنبه مورخ 6/6/66 از منزل آنمرحوم واقع در (هرجایی. اصلا به ما چه!)  به سمت گلزار شهدا تشییع خواهد شد.


از طرف خانواده های: ذوالمنش فرد اصل، خوارزمشاهی، قضیه نیا، اغول بالچی، گلزاد گلبار، داز دار، رجبی، وجبی، نیم وجبی، میمونی، مصدوری، محضوری، بلبل پور، زاغ سیاهی، دانگلادان، چورزق پوری، ضد پهلوی و اوباما نژاد، ضحاک کش، زرتشت منفرت و سایر وابستگان درجه چهارم و پنجم مرحوم!


از یکی از اتاق ها پسر کوچک مرحوم دوان دوان بیرون می زند. در حالی که تکه کاغذی کوچک در دستش است. جمع چهارچشمی دستان عشقعلی خان را می پاید. در حالی که مثل مادر بچه مرده زار می‌زند کاغذ را کنار کاغذ چرک‌نویس اعلان می‌گذارد. دقیق می شویم:


یه مرد مو فرفری سبیل چخماقی کراوات دار با یقه سفید آهاری.


اناث فامیل هم سرک می کشند تا ببینند عشقعلی خان چه چیز را رو کرده:


عشقعلی خان در حالی که اشک از چشمانش مثل آب موتور چاه عمیق به بیرون فواره می کند می گوید: این عسک را بزنید رو اعلامیه آقام. می خوام ملت ببینه جلال و جبروت حاج گنجعلی دلاک رو ...


غرض:


همه این مهملاتی که ضمیمه اعلان فوق شد(اعم از مسافرت‌های زیارتی مرحوم، فامیل سابق، شغل سابق، فک و فامیل اعم از شهید و ستوان و رئیس بانک و ...) به اضافه عکس دوران گردن کلفتی و الواطی مرحوم، همه بهانه ای است برای دعوت هر چه بیشتر میهمان و فخرفروشی به سبب ازدحام جمعیت در انواع مراسمات میت. فامیل دورترین اقوام را هم در نهایت وارد اعلان کرده‌اند تا یک موقع شرمنده‌ی هیچ کدام نشوند و آنها با گیر کردن در رودربایستی هم که شده با تمام توان خانوادگی در مراسمات شرکت بجویند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۷ ، ۰۸:۲۴
پا پتی

پست وبلاگ طرقه



به نام حضرت رئوف


سلام علیکم. یا الله. خوش آمدید. کلبه محقر ما را منور فرمودید. اگر قصدتان آوردن چشم روشنی است حسابی چشم هایتان را باز کنید چیز بدرد بخور بیاورید. نبینم پولتان را بدهید از این شیشه و کریستال های ترکیه بیاوریدها. اگر فصدتان آوردن شیشه و کریستال است ترجیحا فرانسوی، ایتالیایی یا آلمان غربی. یوگوسلاوی هم بد نیست!!!


عده ای که شرمنده کرده اند و صدای بع بع، ببعی شان گوش فلک را کر کرده لطف کنند یونجه و کاهش را هم زحمت بکشند که حسابی پروارش کنیم بعد. حیف است الان. می گویند بعد از عید قیمت گوشت هم مثل قیمت نفت جهانی محاسبه می شود. بع بع...

سال 89 تمام شد.

سالی که برای ما سرشار بود از پرواز ارواح. از ختم و چهلم تا سالگرد و نوعید. عوض گردش و تفریح "ویک ایند" رفتیم گورستان. البته من که عمرا. اصولا با اموات میانه خوبی ندارم. خدا امواتتان را بیامرزد.انصافا جناب عزراییل پارسال سنگ تمام گذاشت و شعار همت و کار مضاعف را در حد اعلا عملی نمود. پارسال درآمد سازمان بهشت زهرا اینقدر بالا بود که برای مرده شور خانه اش هیتر گازی نصب کرد تا اموات و اموات شور نچایند.(بنده در جریان کم و کیف امور می باشم که عرض می کنم. حرفم معدوی نیست). البته کهن سالان بزرگوار خاندان ما الان 2 سال است که عزرائیل را کنترات برداشته اند و عزراییل هم پیمانکاری می کند برایمان. هفت یکی نیامده نوبت ختم دیگری است. حسابی افسرده شده ایم.نثار ارواح تازه گذشتگان الفاتحه مع التمر التازج من البم مع الحلوا و میشکا...

خدا می داند چقدر دلم لک زده برای عروسی. خودش هم از آن عروسی هایی که مجری و کارگر و رقاص و قصاب و ... همه اش خودمان باشیم. آی لذت می دهد 2 روز قبل عروسی داماد را با هزار ادا و اطوار ببری حمام عمومی و حسابی لیف و کیسه اش کنی و با آمپلی فایر اجاره ای بیفتی دنبال ماشین عروس و شاداماد را مشایعت کنی. حسابی از مراسم عکس بگیری و بعد از ظهور عکس ها متوجه بشی با همه ارکان عروسی حتی با گوسفند قربانی اش عکس داری ولی با شاداماد عکسی نگرفته ای... امسال خرداد ماه یکی از این عروسی ها داریم. از الان داریم مقدمه چینی می کنیم براش.

سال 89 گذشت. سالی که خداوند باریتعالی بسیاری از حرف ها و دعاهای شوخی مان را جدی گرفت و محلی به خواسته های جدی مان نگذاشت. هر چی موقع دلشکستگی و دلتنگی خواستیم نگرفتیم. عوضش هر چی موقع شادی و شنگولی از روی شوخی از خدا خواستیم 24 ساعت نکشیده دستمان بود. اصلا کی میگه خدا در قلب شکسته است؟ البته شایدم ما در لحظات دلشکستگی شاد و شنگول بودیم. نه؟

سال 89 سالی بود که با گله ای از اصحاب فیل سروکله زدیم و نهایتا گزیده شدیم.

سالی که هر 12 ماهش کمبود اعتبار بود و بی پولی. سالی که سالی دوازده ماهش حقوقمان لااقل در خوش بینانه ترین حالت با یک ماه تاخیر پرداخت شد.

سالی که تعدادی از دوستان به جمع متاهلان مشرف شده و ما را فیض دیدار و رفت آمد محروم کردند.(بی ظرفیتها!!!)

سالی که شوخی شوخی صاحب 3 دانگ باغ شدیم و در سرما و گرمایش فقط جوجه کباب خورده و تا خرخره تفریح کردیم.

سالی که تعدادی نام و نام خانوادگی به دفترچه تلفن موبایلمان افزودیم و این یعنی گسترش دوستی ها و روابط. البته به امید روزی که هر ایرانی بنیامین را بشناسد(راه تو را می خواند یا هیچ کس تنها نیست).

سالی که فیزیکدان شدیم.!!!(بدون شرح)

سالی که هر بلایی سرمان آمد خندیدیم و گفتیم عیب نداره. سالی که قضا و قدر را از شدت بیخیالی شرمنده کردیم.

سالی که حسابی ساندویچ خوردیم.

سالی که بدون امضا زدن یک نامه کذایی گاهی یک ساعت گاهی دو ساعت گاهی تا 5 صبح اضافه کاری کردیم که همت و کار مضاعف کرده باشیم و روی رئیس جمهور را که در خوشبینانه ترین حالت تا 2 صبح در جلسات هدفمندی یارانه ها شرکت می کرد سفید کردیم.

راستی امسال پول هدفمند شدن یارانه ها را گرفتیم.(البته حضرت پدر گرفتند)

پارسال تعطیلات نوروز میهمان زینبیه دمشق بودیم. سوم شعبان و اول محرم میهمان بین الحرمین کربلا. 28 صفر را هم مثل چند سال اخیر میهمان امام رئوف. این روزها به همه 365 روز سال می ارزید.


خلاصه سال 89 هم آدم نشدیم....


یا حق...


ته دیگ(قازماخ)


1- به طرقه خوش آمدید. شاید سه یا چهار تا وب دیگه به این نام تو دهکده جهانی پیدا کنید ولی این یکی یه چیز دیگه است. آخه این طرقه اسامی خدا رو رو کاغذ نسوز نوشته و با خودش میبره سمت خورشید.

2- ورای شوخی اسم با مسمائیه. اسم مهم نیست. مهم محتوی است.

3- اگه فرصت داشتید شاهکار کیهان کلهر تو آلبوم "شب سکوت کویر" محمدرضا شجریان به نام طرقه رو گوش کنید. اون وقت با طرقه تا خورشید پرواز می کنید و با طرقه می سوزید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۶:۳۴
پا پتی
پست وبلاگ یا رئوف

یارئوف ...


1)    من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو:


به گزارش خبرنگار ما از فلک هفتم، قمر بسیار زیبا و دردانه مان، ماه، در ساعت 14:31:36 روز پنج شنبه 29 مرداد ماه سنه 1388 مطابق با 28 شعبان المعظم 1430 متولد می شود. متوجه باشید که از ابتدای پیدایش بشر ماه 28 روزه نداشتیم! پس بررسی رویت پذیری این قمر جنجالی در شامگاه 29 مرداد منتفی است.


این قمر نورسیده در شامگاه جمعه 30 مرداد سفر خود را از نیوزیلند شروع کرده و بعد از استرالیا به آسیا می رسد. این قمر در حالی که 29 ساعت از تولدش سپری شده وارد ایران عزیزمان می شود و بهت زده مواجه می شود با خیل افرادی که عوض پشت بام و کوه و صحرا برای انجام عمل مستحبی استهلال چشم به صفحه جادوی تلویزیون دوخته اند تا با آقای درستکار یا حاج سهیل محمودی هلال ماه را رصد کنند!!! ( یکی از نشانه های تحمیل مدرنیته بر ... )


این قمر در جنوب ایران در شرایط مساعد جوی قابل رویت است و در سایر مناطق قمر فوق الذکر حسابی ناز و کرشمه خواهند فرمود و هر چه به قسمت های شمالی کشور نزدیک شویم کرشمه اش بیشتر خواهد شد. البته اگر واقعا عاشق باشید و قصد شکارش را داشته باشید می توانید او را از پرده بیرون کشیده و در روز 29 مرداد از ساعت 15 با استفاده از ابزار رصدی قوی هلال را در حضور خورشید و در روز روشن  مشاهده کنید. در این ساعت این زن و شوهر اساطیری در ارتفاع یکسانی از آسمان قرار دارند.


2)    مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس:


از رسانه کمی تا قسمتی ملی: شاااید افطارها شجریان میهمان سفره ها باشد! ولی آنچه قطعی است پخش سریال های آبکی و دوغکی  بعد از افطار از شبکه های کذایی سیما است! شبکه هایی که علاوه بر بوی ماه رمضان بوی عشق و عاشقی، بوی طنز و فکاهی چارواداری، بوی برزخ و جهنم و شیطان را هم می دهند! سریال هایی که فقط نام کارشناس یا مشاور مذهبی را آنهم فقط در تیتراژ خود یدک می کشند و بویی از کارشناسی مذهبی ندارند!!!


سریال هایی که مستقیم و یا غیر مستقیم نمازهای اول وقت مساجد را به نمازهای میان وقت موکول می کنند که آقای خادم و مکبر و نمازگزار و یا جسارتا (احیانا) امام جماعت حسابی از افطار و سریال بعد از افطار و زولبیا و بامیه و پشمک کیفور شوند و در راه مسجد از جگرکی هایی که قبل از ایام ماه مبارک کتاب فروشی و لباس فروشی بودند کسب فیض کنند و در نهایت نمازی هم بخوانند که ماه رمضان است و ثواب دارد!


3)    تو نیکی می کن و در دجله انداز:


در آستانه ماه رمضان تورم بیداد می کند فقرا را دریابیم ( این را کاملا جدی گفتم )


4)    به پاس هر وجب خاکی از این ملک...


خبر آخر اینکه رفیق و پسرعم عزیزمان، شیخ الشیوخ و شیخ الرئیسمان، چند روز بعد عازم خدمت مقدس اجباری است! ( سربازی ). یک شبهه: اگر این خدمت مقدس است فلسفه اینکه همه ملت جوان چون مرغ بسمل دنبال معافیت و شیرینی پس از معافیت هستند چیست؟؟!!

علی ای حال نترسید، نمی رود آنجا که عرب نی انداخت، عجب شیر هم نمی رود، خارک و بافق و جاسک هم نمی رود، کندلوس هم نیست! جایی که او می رود در بعضی نسخ خطی به جهنم سبز، و در بعضی نسخ چاپی به هتل ادیبی و در بعض دگر به سربازخانه و پادگان مرزن آباد معروف است! آدرسش هم کمی پایین تر از دریای خزر امروزی، حوالی چالوس است. مرزن آباد یا برزن آباد. هر چه هست لااقل اسمش بوی آبادی دارد!


در بعضی اقوال آشخانه ایست میان ویلای مرفهان بی درد ( هر چند الان سربازان را مرغ می خورانند تا آش ) گویند اطرافش پر از گراز است که عاشق گوشت سرباز است!!! چه قافیه ای گراز و سرباز! می بینید گراز هم می داند که نباید با متمول جماعت گلاویز شود!!! این هم حکایتی است، گرازی که از تفنگ سرباز نمی ترسد ولی از منقل و بافور متمول باک دارد!!!


به هر حال بعد از دو ماه در خوشبینانه ترین حالت شما می توانید وی را در یکی از چهارراه های شهرمان در حالی که سوت می زند و خرج الگانس های قالیبافی را در می آورد رویت کنید!!! پیشنهاد می کنم از الان شماره خودروی خود را به ما ارسال کنید تا در ازای دریافت مبلغی ناچیز که اصلا هم نامش رشوه نیست!!! لااقل چند صباحی توسط شیخ الشیوخمان اعمال قانون! نشوید!!!  

شیخمان را هم حلال کرده و برایش دعا کنید که سرباز علاوه بر پول به دعا هم محتاج است ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۷ ، ۰۹:۴۴
پا پتی