پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.

پیام های کوتاه

  • ۲۶ دی ۹۸ , ۱۵:۳۸
    قاف

کتاب را شاید ۴ سال پیش از موزه عبرت هدیه گرفتم. شناختی از نویسنده نداشتم. طرح جلد جذابی هم نداشت. همان موقع مدیر موزه توضیح داد که شرح مبارزات خانم محتاج است در زندان های رژیم طاغوت و البته با نیم نگاهی به ظاهر به شدت مذهبی همراهانم، اضافه کرد، این خانم مذهبی نبوده و الخ.
مدتی است عزم کرده ام کتاب های نخوانده را از کتابخانه بیرون بکشم و بخوانم. دو حالت دارد، یا همان صفحات اول کنار می گذارمشان و می‌گذارم صندوق عقب ماشین تا سربه نیست شان کنم یا اینقدر جذاب هستند که تا انتها کیفورشان شوم.
ساعت ۴ آن روز را ناامیدانه شروع کردم. ولی خیلی زود جذبم کرد. علیرغم تلخی کم و بیش اثر و تاثیر ناخودآگاه آن در روحیه ام، آنهم در این روزهای شلوغ و کرونایی، آهسته و پیوسته سرنوشت خانم محتاج را از زندان کمیته مشترک تا زندان اوین و قصر پیگیری کردم. ماجرای هم سلولی ایشان با زنانی از انواع اقسام طیف های فکری و سیاسی و توصیف ایشان از نوع نگاه و طرز تفکرشان، حتی در مواجهه با دختر آیت الله طالقانی، در نوع خود بدیع و منصفانه بود.
نوع مواجهه و نحوه بازجویی ساواک در زندان کمیته، با بانوان و انواع شکنجه های روانی که علی الظاهر بر شکنجه های جسمی، می چربیده، در این اثر، کاملا برای مخاطب ملموس است. قلم چنان خوب توصیف می کند، گویی شما هم همراه نویسنده راهی بازجویی شده و هربار سرخوش از نخوردن شلاق از دست آرش یا حسینی، شاد و خوشحال به پتوهای سیاه و سربازی سلول، پناه می آورید. 
کتاب ٣٩٠ صفحه است. انتشارات قصیده سرا، چاپ ششمش را در سال ٩۵ به قیمت ٢۵ تومان عرضه کرده.
ساعت ۴ آن روز، از جمله کتاب هایی است که توصیه می کنم بخوانیدش...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۰۱ ، ۲۲:۴۰
پا پتی

یکی از چند رمان بزرگ دنیا
به معرفی انتشارات امیرکبیر
با درخشش ترجمه فاخر جلال آل احمد بر تارک آن.
١١٢ صفحه.
بخش اول داستان شدیدا و مجددا حس استعمال دخانیات و بخش دوم شدیدا و مجددا حس نوشتن با خودنویس را در وجودم زنده کرد!
همین توصیف شاید، شاهدی باشد بر قدرت قلم نویسنده و البته مترجم.
آنچه در این میان برای من جذاب بود، توصیف متوالی دو رمانی که پشت سر هم خوانده ام از اعدام بود.
ابله داستایوفسکی و بیگانه کامو، هر دو مفصل و دقیق به مساله توصیف لحظات اعدام، پرداخته اند.
در ابله نویسنده خود را روبروی مرگ قرار می دهد، سعی می کند مشکل مرگ را برای خود و خوانندگانش حل کند. سعی می کند دغدغه مرگ و هراس آنرا، زایل کند.
کتاب خواناست. مخاطب را با خود همراه می کند. سرفرصت طاعون و سوء تفاهم را هم از این نویسنده، خواهم خواند.
النهایه یک عبارت از کتاب و تمام:
هیچ انسانی به آن اندازه گناهکار نیست که خداوند نتواند او را نبخشد. اما باید توبه و پشیمانی انسان را به صورت طفلی درآورد که لوح ضمیرش صاف و مستعد هرگونه نقشی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۰۱ ، ۲۲:۳۷
پا پتی

مسخ را کافکا نوشته. نویسنده آلمانی. تعریف و توصیفش را زیاد شنیده بودم. ولی هیچ وقت جرات خرید یا تورقش را نداشتم. شاید چون مسخ کافکا با ترجمه صادق هدایت گره خورده بود.
اما بلاخره شروعش کردم.  ماجرا کاملا چندشناک  شروع می شود. قلم قوی کافکا، تخیل مخاطب را کاملا قلقلک می دهد. جوری که خواننده کاملا می تواند خود را جای شخصیت اول داستان تصور کند. یک مرد جوان، صبح هنگامی که چشم هایش را باز می کند، خودش را در قامت یک سوسک می بیند. چند بار عزم کردم، کتاب را کنار بگذارم ولی قلم قوی و کنجکاوی در مورد پایان ماجرا، اجازه نداد. حجم کم داستان هم مزید بر علت بود. کلا 60 صفحه رقعی. ماجرا، ماجرای انسانی است که علیرغم مسخ ظاهرش، می تواند همه توان همدلی انسانی خود را به منصه ظهور برساند. در تمام داستان ملاحظات شخصیت اصلی داستان، در از خودگذشتگی مطلق و دلنگرانی های مداوم برای نیازهای اعضای خانواده، در تقابل با بدن مسخ شده اش، بسیار برجسته می شود. در مقابل این افراد خانواده هستند که در تقابل با فرزندی که به شمایل سوسک درآمده، از لحاظ اخلاقی و عاطفی مسخ می شوند و انسانیت خود را فراموش می کنند.
بعد از اتمام متن داستان، حواشی کتاب آغاز می شود. بعد از  یادداشت 3 صفحه ای مترجم، مقاله ای از ناباکوف چاپ شده، به غایت خواندنی، با عنوان: خواننده خوب و نویسنده خوب. توصیه می کنم اگر مسخ را هم نمی خوانید، این مقاله را گوگل کنید و بخوانید. قطعا کیف می کنید!
بخش انتهایی کتاب هم درباره مسخ است که زحمت آنرا هم آقای ناباکوف کشیده. البته بخش اعظم این درباره مسخ، تکرار متن کتاب است. کل این متن شاید در 5 صفحه خلاصه شود. یک بخش جالب این متن را در باب موسیقی می توانید در صفحه 129‪ کتاب، از انتشارات نیلوفر بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۰۱ ، ۲۲:۲۰
پا پتی


اعترافات
نوشته ای از ژان ژاک روسو.
ما فلسفه خوانده ها، جناب روسو را با نظریه قرارداد اجتماعی می شناسیم. اما...
روسو در این کتاب از موسیقی، از شعر، از سیاست و از حقوق هم دم می زند.
روسو در اعترافات، زندگی نامه خود را در قالب اعتراف، برای مخاطب تعریف می کند. با صداقت محض. بدون ذره ای پرده پوشی و تعارف، صریح. 
بعد از خواندن این کتاب، می شود پی برد، روسو هیچ وقت آنچیزی نبوده که در قرن 20 و 21 از او در کتاب ها می خوانیم. چیزی از موسیقی بلد نیست، اما زور می زند، موسیقی دان بشود. حتی هنرآموز می پذیرد و موسیقی تدریس می کند. اغلب عمرش را به رونویسی از کتاب ها و نت های موسیقی گذرانده. به جرات می گویم فیلسوف هم نبوده. البته شاید اگر سایر فلاسفه هم چنین اعترافاتی داشته باشند، قضاوت مخاطب درباره آن بزرگواران هم تغییر کند. روسو در اعترافات خود کاری کرده که احساس کنید، او شبیه هیچ کس نیست. یک نسخه منحصر بفرد آزمایشی و کاملا ناموفق از بشریت. بدبخت و بیچاره و البته در برخی موارد خوش شانس. منزوی، تنها، گوشه گیر، و اغلب با روحیه ای به شدت زنانه. 
کتاب حدود ٨٠٠ صفحه است. نثر خوبی ندارد. داستان زیاد حاشیه می خورد. خسته کننده است. چندماهی فقط اسیر همین یک مجلد بود. نمی دانم چرا، ولی یک نیروی نامرئی وادارم می کرد هیچ وقت این کتاب را کنار نگذارم. گویی مجبور بودم تا آخر، بخوانمش. گرچه هیچ وقت مطالعه ام کیفی نبود. فرسایشی و طولانی. النهایه، ماحصلش، هیچ! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۰۱ ، ۲۲:۱۷
پا پتی

📆 چهارشنبه اول مرداد 1399
روح الله رجایی را مطلقا نمی شناسم. آخرین بار روزنامه جام جم را در ایام دبیرستان خریده و تورق کرده ام. اتصالی هم به هلال احمر ندارم. جز یک دوره آموزش کمک های اولیه، در سال هفتاد و خرده ای. حتی صفحه اینستاگرامش را هم فالو نداشتم. وقتی مبتلی شد، نم نمک رفقای رسانه ای اش، که اغلبشان را فالو دارم، شروع کردند به ختم قرآن و زیارت برای شفایش. از همان روز حسادت کردم و به این فکر کردم که چقدر خوب می شد اگر من هم چند تا از این خبرنگاران و فعالین فضای مجازی را به عنوان دوست و رفیق برمی گزیدم ...! گرچه رفقای خودم هم در این وانفسای کرونا، چندماه یکبار هم آماری از من دور از وطن نمی گیرند که سالمم یا مبتلی و البته متقابلا من هم آنقدر بی معرفت هستم که آماری از آنها نگیرم. هر کدام در کنج زندگی مشغول بازی خودمانیم. فقط به رفاقت شهره ایم!
تا روزی که مرحوم شد. خبرش را صبح دیدم. باز هم عین خیالم نبود.
ولی دم ظهر، بعد از نماز ظهر، صوت منتشر شده از روح ا... حسابی تکانم داد.
 هر جا دلت گرفت بگو جان. بگو یا حسین. توکلت به خدا باشه. تو که تنها نیستی. تو که بیکس نیستی. توکلت به خدا باشه ... ناامید شیطانه ...
با آن لهجه ریز مشهدی، وقتی حرف میزد، احساس کردم رفیق خودمه. داره منو دلداری میده. احساس کردم با منه.
شروع کردم زار زار گریه کردن. پشت میزم، تو محل کار، چشمهایم شد کاسه خون!
چقدر دلم چنین رفیقی خواست!
شب کنجکاوتر شدم. پروفایلش را شخم زدم. خاطرات دوستانش را خواندم. دنبال وجه قرابت می گشتم. دست آخر معما را با دو جواب حل کردم:
احب ا... من احب حسینا.
حاج اصغر زنجانی، آن پیرغلام روشن دل، خیلی وقت ها زبان می گیرد و می گوید: حسینچینین ورثه سی، حسینچی دی. حسینچی، شاید از معدود واژه ها باشد که معادل فارسی اش، معنای لفظ ترکی را نمی دهد. حسینچی ورثه حسینچی است.
هر آنکسی که قدم زد در آستان حسین
عزیز هر دو جهان شد، قسم به نام حسین.
خلوص و اخلاص. جایی آقا، در وصف غوغای بوجود آمده بعد از شهادت شهید حججی گفته بود: " یک خصوصیّتی در این جوان وجود داشته، اخلاص این جوان و آن نیّت پاک این جوان و به موقع حرکت کردن این جوان و ... این موجب شده که خدای متعال، نام این جوان شما را، شهید شما را، بلند کرد."
روح الله قطعا مخلص بود که اینطور دل ها را منقلب کرد. خیلی ها ندیده و نشناخته برایش گریه کردند. این را از نوشته های شما فهمیدم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۳۳
پا پتی


📆 یک شنبه 29 تیر 99
امروز آنچه می ترسیدیم بر سرمان آمد. اعلام شد، مراسم مسلمیه حرم حضرت عبدالعظیم برگزار نمی شود.
 تا دیروز اگر در مورد برگزاری مراسمات محرم و چند و چون برگزاری آن در ایام شیوع این ویروس، سوال می شد، اولین نکته که به ذهن متبادر میشد، برگزاری مسلمیه حرم حضرت عبدالعظیم بود. مواجهه مسئولین و دست اندرکاران با این مراسم می توانست شاخص خوبی برای سایر مراسم ها باشد. چرا که قدمت و اصالت این مراسم، در کنار برگزاری آن در فضای باز، می توانست بهانه خوبی برای متولیان امر هیئت و روضه باشد. کافی بود، مسیر حرکت دسته های عزاداری را از بازار به یکی از خیابان های پت و پهن اطراف حرم که محوطه پارکینگی هم دارند، انتقال دهند. با این تدبیر اولا مشکل سرپوشیده بودن بازار و ثانیا رعایت فاصله فیزیکی حل میشد. صحن و حرم هم که بحمدالله اینقدر بزرگ هست که بتوان از تمرکز مردم در یک صحن و رعایت نکردن فاصله فیزیکی، جلوگیری کرد.
نمی دانم متولیان حرم ترسیده یا تنبلی کرده اند یا مسئولین وزارت بهداشت، زورشان چربیده. هرچه هست، فعلا اولین آوردگاه فصل محرم را کرونا پیروز شد.
 البته اوضاع محرم با ماه رمضان قابل قیاس نیست. قطعا محرم پرکش و قوسی خواهیم داشت. در این بین خدا به داد اهالی، صاحبنظران و متولیان فرهنگ و معنویت برسد. طراحی و تدوین مراسمات و برنامه های جایگزین برای محرم، کار آسانی نیست. شور جزء لاینفک مراسمات محرم است، نه فضای مجازی و رسانه ملی و نه انواع اقسام رزمایش ها و برنامه های جهادی نمی تواند شور و احساس مردم را تخلیه کند. خودشان فرموده اند:
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ (ع) حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً.
این حرارت در محرم به اوج خود می رسد.
 مسلمیه فرصت خوبی بود تا بغض های نترکیده از اسفندماه، را منفجر کنیم و کنارشان بگذاریم تا برای جنگ با این ویروس لعنتی، انرژی مجدد بگیریم.
حال که مسلمیه حرم منتفی شده، منتظرم ببینم با عرفه چه می کنند. این فقره، مختص تهران نیست. در همه جای کشور، جاری و ساری است. مثل مراسم شب قدر.
38w

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۳۲
پا پتی

📆 جمعه 27 تیر 139‪9
چند روزی است مرغ روحم حول و حوش پل ثوره العشرین پر می زند.
محوطه وسیعی که زمینش همیشه خیس است و هربار برای عبور و مرور مجبور میشوی پاچه شلوار را بالا بگیری...
بوی دود ناشی از سوختن کنده های نخل...
بوی چای جوشیده...
صدای انواع نوحه های عربی از ملا باسم تا دکتر وائلی با صدای بلند ولی گوش نواز...
ماشین های مسافرکشی که در انواع اقسام مدل ها، از دوژ تا سایبا از ابتدای جاده کوفه، مسافران را جابجا می کنند...
صدای دمپایی هایی که روی زمین کشیده می شوند...
کلونی های جمعیتی که غالبا قرارهای آغاز یا پایان زیارت خود را زیر پل منعقد می کنند...
حصیرها و زیلوهایی در اثر کثرت استفاده پوسیده اند و گاهی می‌شوند محلی برای نشستن و دراز کشیدن زوار، گاهی هم زیرپای عابرین، فرسوده تر می شوند...
چادرهای استراحت...
تشت های پر از آب یخ و نوشابه های غوطه ور در آنها...
صف های چند متری برای دریافت فلافل، برنج با خورشت لوبیاچیتی، کباب، نان تازه، قیمه نجفی و...
صف ورود به مسجد مقبره حکیم و صف های طولانی در سرویس بهداشتی تمیز اما شلوغ و دم کرده مسجد...
هوای مه آلود شبانه...
ای لعنت بر کرونا...
کاش میشد به 7 یا 8 سال پیش برگشت و دوباره 7 سال اربعین مسافر بود...
این روزها غالب بچه هیئتی ها نگران مراسم محرم و سفر اربعین هستند. دستشان هم به هیچ جا بند نیست جز دامن اهل بیت...
39w

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۳۱
پا پتی

📆 سه شنبه 24 تیرماه 99
دیروز از سامانه پیامکی اداره دستم رسید. البته قبلش، برش دارترین آدم مجموعه، دست به کار شده بود. امر به معروف لسانی را اتاق به اتاق با لحن لین در عین حال قاطع به انجام می رساند. دعوت کردمش به اتاق. هم اتاقی ام قهر کرده، رفته! تنها بودم. حسابی تشکرش کردم. می گفت یکی از اقوام، از اداره مبتلی شده. 50 نفر در یک اداره بر اثر سهل انگاری یک نفر، کرونا گرفته اند. طبیعتا 50 خانواده هم اسیر خواهند شد. از عدم پذیرش بیمار، در بیمارستان ها، حتی با واسطه و پارتی گفت...
امروز شهرداری تهران، گند زد به همه مصوبات ستاد کرونا. فلان مسئول خردش، نامه زد به آدم های خردتر از خودش و ذیل یک نامه، از باغ وحش تا دانشگاه، از قهوه خانه تا مسجد را، همه ذیل یک نامه بست.
جوری گند زد با این نامه که ساعت 14 استانداری تهران برای جبران و تکذیب و تعیین مرجع تعطیلی وارد میدان شد.
شهر شلوغ شده. قورباغه، نشسته پشت آر پی جی.
خدا به دادمان برسد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۳۰
پا پتی


📆 یک شنبه 22 تیر 1399
امروز رهبری با نمایندگان مجلس، جلسه ویدئو کنفرانسی داشت. ماسک زده بود. گرچه به قول خودش در فاصله چند متری اش هم کسی ننشسته بود. ولی امر به معروف عملی را به تمام معنی انجام داد. علاوه بر آن زبان به گلایه هم گشود که:
من وقتی می‌بینم بعضی‌ها همین چیز ساده، همین ماسک را نمیزنند، من از آن پرستار خجالت میکشم که آن جور دارند، فداکاری میکنند. من خواهش میکنم همه در این زمینه فعّالیّت کنند بتوانیم در ظرف مدّت کوتاهی این زنجیره سرایت را قطع کنیم و کشور را به ساحل نجات برسانیم.
بعضی کلید واژه ها در این عبارت به نظر جای تامل بیشتر دارد:
خجالت می کشم.
خواهش می کنم.
همه.
دوست ندارم متن را احساسی کنم و برخی قیاس ها را انجام دهم. ولی حواسمان به کارهایمان باشد. خجالت کشیدن ریش سفید قوم، از رفتار قوم و قبیله اش، اصلا جلوه خوبی ندارد. خواهش کردن پیرمرد هم ....
 الباقی متن:
این دیدار نکته های دیگری هم داشت: بعد از فروکش کردن موج اول شیوع، کمک رسانی به مردم آسیب دیده هم، در جامعه رنگ باخته بود. آقا مجددا بر تداوم کمک رسانی تاکید کرد و سفارش کردند، مهم این است کسی از آسیب دیدگان، از قلم نیافتد و امداد رسانی فراگیر باشد.
بعد از دیدار، سعید نمکی، وزیر خوش ذوق بهداشت، با استمداد از حس شاعرانگی اش، از گداختن وجودش، در اثر آهنگ محزون صدای آقا، بخاطر افتادن آتش دوباره بیماری بر نیستان وجود هموطنان‌ نگاشت و شاعرانه و ظریف زبان به گلایه از رئیس دولت گشود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۲۹
پا پتی

📆 شنبه 21 تیر 1399
جایی که من بدنیا آمدم، دو موعد زمانی را بسیار یاد می کنند. بمباران و زلزله رودبار و منجیل. همیشه سوال بود چرا؟ یک اتفاق مگر چقدر می تواند در عمق زندگی مردم رسوخ کند که بعد از سالها همواره روح مردم را خراشیده و روانشان را شخم بزند.
کرونا جواب سوالم را داد.
روزهای سختی را پشت سر می گذاریم. افسوس گذشته و اضطراب آینده، مثل خوره به جانمان افتاده. کرونا معلم بزرگی بود. یادمان داد:
👈دم غنیمت است.
چه بسیار دید و بازدیدها، که به انواع بهانه های خاله زنکی، به تعویق افتاد و امروز حسرت یک دورهمی در جانمان نشست.
چه تعداد زیارت هایی که به بهانه پس انداز یک ریال بیشتر، یا سردی و اعتدال هوا، به فصل تابستان موکول شد و امروز دلمان لک زد برای تلالو نور سبز پنجره های ضریح.
چه تعداد عروس و دامادهایی که بخاطر کمبود یک قلم از اقلام جهیزیه، امروز و فردا کردند و این ایام هم به مثل یکی از همان بهانه های واهی، آغاز زندگی مشترک خود را به تعویق می اندازند.
چقدر از حضور در مجالس اهل بیت به بهانه خستگی کار روزانه سرباز زدیم و امروز در عطش حضور در چنین مراسماتی تلظی می کنیم.
چقدر تنبل بودیم در دیدار پدر و مادرمان و چقدر امروز دلمان تنگ است و نگرانیم.
مرگ همین نزدیکی است. پشت جداره های این الیاف کتان نازک که جلوی دهان بسته ایم. نزدیک تر از همیشه. امروز را غنیمت بدانیم. همین لحظه ها و ثانیه ها را. فردا شاید یکی مان نباشیم. ببخشیم و ببخشایم. بخاطر همه روزهای خوبی که با هم داشته ایم. ببخشیم و ببخشایم تا خدا ببخشد و ببخشاید.
از امروز چهل روز تا محرم فرصت داریم. کاش صاحب محرم، به فریادمان برسد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۲۷
پا پتی