پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.

پیام های کوتاه

  • ۲۶ دی ۹۸ , ۱۵:۳۸
    قاف

۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

صلح امام حسن (ع)، پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، اثری است نوشته شیخ راضی آل یاسین و ترجمه رهبر انقلاب. کتابی که آقا برای نوشتن اثری در مورد امام حسن (ع)، مطالعه می کنند و با مشاهده جامعیت آن، از نگارش کتاب جدید سرباز زده و اثر این شیخ عراقی الاصل را ترجمه می کنند. انتشار ترجمه کتاب مقارن با سالهای دهه 40 شمسی است. یعنی پس از قریب یک دهه از تالیف آن.
کتاب در جامعیت روایت، بی همتاست. بسیاری از ناخوانده ها را در مورد زندگی امام حسن و ماجرای صلح ایشان، می توانید در این اثر مطالعه کنید.
اثر شیخ راضی آل یاسین، علاوه بر اینکه شناخت خوبی از سیره امام حسن (ع) را به مخاطب ارائه می کند، یک دوره معاویه شناسی هم به خواننده هدیه می دهد. توصیف معاویه، سیاست ها و راهبردهای او در مقابله با شیعیان، بالاخص امام حسن (ع)، شاید وجه ممیزه این کتاب از سایر کتاب هایی از این دست باشد.
نویسنده با مرور روایت ها و تاریخ های مختلف، فراز و نشیب اقدامات دو جبهه هاشمی و اموی را قیاس کرده و از دیدگاه های مختلف، به صورت کاملا عقلانی و منطقی، ماجرای صلح را تبیین و تشریح می کند. 
فصل دوم کتاب، برخلاف فصل اول خواندنی تر و جذاب تر است. اگر کتاب را دست گرفتید و از مطالعه فصل اول، خسته شدید، بلافاصله سراغ فصل دوم بروید. فصل دوم شما را جذب ماجرا خواهد کرد. 
بررسی سیره و سلوک اصحاب خاص حضرت امام حسن (ع)، من جمله حجر بن عدی، رشید هجری و ... به نظر تلنگر و الگوی خوبی برای یکایک ما شیعیان آخرالزمانی باشد.
مجلدی که من موفق به مطالعه آن شدم در 463 صفحه که البته بعد از صفحه 388 نمایه ها و اعلام و ... را شامل می شود، در سال 97، در اولین چاپ، توسط انتشارات انقلاب اسلامی، به قیمت 35 هزار تومان، منتشر و به بازار نشر عرضه شده است.  

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۴۰
پا پتی

خنکای سحر،امروز تداعی کننده گذشته ای نه چندان دور بود.یادش بخیر.ایام دبیرستان.شاید 10 سال پیش.وقتی صبح جمعه با بچه ها قرار کوه میذاشتیم.هوا همینجوری بود.صدای کلاغ هم ایضا همینطوری شنیده میشد.اون جمعه ها،برخلاف سایر ایام هفته،زودتر از معمول،خودم،حتی زودتر از زنگ ساعت بیدار بودم.کتری رو میذاشتم رو گاز که آب بجوشه.تخم مرغ و سیب زمینی هم آبپز می کردم. قوت غالبمان در کوهپیمایی ها،همین بود.کمی که از تاریکی هوا کاسته میشد،بچه ها جمع میشدند در میدانگاهی دم خونه.محل قرار همیشگی اونجا بود.صدای خنده و حرف زدنشان سکوت سحرگاه کوچه را بهم میزد و چقدر من حرص میخوردم بابت این سروصدا.فلاسک پنگوئنی که جهاز مادرم بود را پر آب جوش میکردم و سیب زمینی و تخم مرغ را داخل کیسه فریزر.همه را هم داخل مثلا کوله ام جا میکردم.شلوار لی کهنه و کاپشن گرمکن هم،به ضمیمه کتونی های جیر سورمه ای که از طرفین بیرونی نوار قرمز رنگش حسابی تو ذوق میزد، لباس فرم کوهنوردی بود. چون دم در ما محل قرار آخر بود،مجبور بودم ملزومات فراموش شده بچه ها را هم من از منزل تامین کنم.لیوان، قند و.... و این کار معمولا با سروصدای مضاعف همراه بود.مجبور می شدم کل کابینت های فلزی سبزرنگ و فکستنی آشپزخانه را بهم بریزم تا...
یادش بخیر.کسی ماشین نداشت آن روزها.در جمع 7، 8 نفره ما شاید بابای 2 تا از بچه ها پیکان داشت.از آن پیکان های چراغ بنز سفید که برق سپر استیلش چشم هر بیننده ای را کور میکرد.چقدر زحمت میکشید این رفیق ما برای برق انداختن آن سپر کذایی.البته حتی اگر ماشین هم بود توفیری نداشت چون گواهینامه نداشتیم.کمتر پیش میامد پدری هم راضی شود 6، 7 تا بچه قد و نیم قد شلوغ را در آن پیکان چراغ بنر سپراستیلش جا کند و در دامنه کوه پیاده کند.القصه پیاده راهی میشدیم.اولین بربری اولین تنور نانوایی مال ما بود.میرفت داخل نایلون و بعد داخل کوله.بخار نان داغ،داخل نایلون،نان تازه را خمیر میکرد و البته اینکه ما چگونه آن بربری را با سیب زمینی تخم مرغ،آنهم در قله کوه قورت میدادیم،از عجایب روزگار است.
تاکسی دربست با قیمت مناسب آنهم آن وقت صبح جمعه،مگر پیدا میشد؟مگر چقدر پول توجیبی میگرفتیم؟ماهی هزار تومن!غالبا با پیرمردها راحت تر میشد کنار آمد.گرچه در مسیر فلسفه و خاطره زیاد میبافتند ولی منصفانه تر کرایه حساب میکردند.پای کوه که میرسیدیم،بوی پهن نم خورده،عطر کاکوتی و صدای پارس سگ دهات جنب کوهستان،با تلاش و تقلای مرغ و خروس ها،شوخ طبعی بچه ها را قلقلک میداد.از اینجا بود که پاچه آن شلوار لی کذایی می رفت داخل جوراب و کوهنوردی ما شروع میشد...
1d

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۳۶
پا پتی

رمان های روسی، در داستان پردازی و توجه به جزئیات بی نظیر هستند...
فقط کاش اسامی، شخصیت های داستانی مملموس تر و به خاطر سپردنی تر می بود.
ابله، اولین تجربه من بود از مطالعه رمان های روسی. کتابی درباره یک جوان روسی که به علت ابتلا به صرع در ایام نوجوانی راهی سوئیس می شود تا مراحل درمان را طی کند. سالها بعد وقتی به 
روسیه بازمی گردد، بواسطه انتسابش به یک خانواده اشرافی و ارثیه ای که از طرف یکی از اقوام دور به او تعلق می گیرد، وارد جمع های اشرافی روس می شود. اصطلاحا می شود پرنس!
پرنس که بواسطه سادگی و صداقت خود، مورد توجه دختران روس قرار می گیرد، با توجه به سابقه بیماری و حملات صرعی، تداعی ابله بودن را به ذهن اشراف روسی متبادر می کند.
رمان توصیفی است از سبک زندگی اشراف روسی قبل از ماجرای سوسیالیسم. نویسنده در این بین نیم نگاهی به موضوعات اخلاقی بلاخص اخلاق فضیلت دارد و برخی مسائل و موضوعات حقوقی را مطرح می کند.
اما کتاب دو نقطه ضعف عمده دارد که البته هر دو از یک موضوع نشأت می گیرد. کثرت شخصیت های داستان! گویی داستایوسکی خود به این ماجرا پی برده و در صفحات انتهایی کتاب این نقص یا به زعم خود قوت را توجیه می کند که رمان مثل زندگی است. همانگونه که زندگی هر شخصی پر از شخصیت های گوناگون است و محدود به قهرمانان نمی شود، رمان هم باید همینطور باشد... شدت و کثرت شخصیت و داستان های موازی... ولی نویسنده در پایان بندی کتاب با الهام بندی از سریال های ایرانی! سر و ته همه شخصیت ها و داستان را در چند صفحه انگشت شمار بهم می آورد.
ضمنا برای من خواننده ایرانی اسامی متعدد و متکثر و پیچیده روسی عذابی الیم بود.
با اینحال داستان کشش کافی دارد. مخاطب را پای ماجرا میخکوب و وادار به پیگیری می کند...
با این همه، اگر با من باشد، کل کتاب را در 200 صفحه خلاصه می کردم، آنهم با اسامی ساده ایرانی یا اروپایی!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۳۳
پا پتی


مداحی،در آنتن زنده تلویزیون،حکایتی تعریف کرده از خسرو.قماربازی که در عالم خودش با امام حسین (ع) قمار کرده.
حکایتی که هر وقت حال دلم بد میشود،از زبان حاج محمد نوروزی گوش می کنم.
فرق ماجرا این است:
حاج محمد قصه را پخته و حرفه ای تعریف میکند، بدون تداعی برخی شبهات به ذهن مخاطب و البته با واژگان و اصطلاحات خاص قماربازها.
ولی حاج محمود نتوانسته ماجرا را آنطور که باید و شاید پرداخت کند. گویی لحظه ای ماجرا را که قبلا جایی شنیده،به ذهنش حواله شده و همان را نقل کرده و همین دستمایه این نقلها شده.
ولی امان از رسانه. و ما ادراک ما رسانه!
اقتضائات رسانه،آنهم رسانه ملی چیز دیگری است.ای بسا اگر این حکایت در چیذر،تعریف می شد و بعدها فایل آن پخش می شد،اینقدر حاشیه و هشتک نداشت که پخش زنده آن ...
حاج محمود ما اشتباه کرد.اشتباهی سهوی.ولی این اشتباه در تلویزیون بود.آنهم در مورد اهل بیت.به نظر تاوانش را هم پرداخت.توجیه کرد و بعد هم معذرت خواهی و در نهایت به گفته خودش داوطلبانه از مشهد برگشت و شبها در چیذر با اینستاگرام،دوستدارانش را مستفیض خواهد کرد.
حاج محمود بر خلاف بسیاری از همپالگی های همرده خودش (نوشتم همرده، ولی بعد با خودم گفتم، مگر کسی هم همرده حاج محمود داریم؟ انصافا نسبت به بقیه یک سر وگردن بالاتر است) در همه این سالها بی حاشیه نبوده. اصطلاحا حاج منصور درونش فعال بوده.از ماجرایش با آن فلان شخص تا مواضعش پیرامون برهنه سینه زدن و ...
با این همه،حاج محمود تک ستاره مداحی ایران است. در انتخاب اشعار،سبک،آهنگ و نوآوری حاج محمود همتا ندارد.همه ما با کاست عشق یعنی گریه های حیدری حاج محمود در دهه هشتاد خاطره داریم.همه ما با مداحی های آن سال حاج محمود که زمینه سنج و دمام داشت،کیف کرده ایم.همه ما با خواندن کتاب فتح خون در مجالس دهه محرم،حال و هوایمان دگرگون شده.
قدردان حاج محمود هستیم. حس خوبمان را،اشک هایمان را،نوحه های ازبرمان را،احساسات مذهبی مان را،مدیون حاج محمودیم. ولی کاش حاج محمود، حواسش به ما باشد.البته اول حواسش به خودش، بعد حواسش به ما.حاج محمود نماد است.علم است. معنای علم را در جنگ ها مرور کنید.علم فی نفسه مقدس نیست.بواسطه انتصابش به یک جریان و لشگر، تقدس می یابد.اما این علم،اولا خودش باید حواسش باشد که آلوده نشود.ثانیا ما هیئتیها حواسمان باشد که علم، زمین نخورد.ثالثا دشمن حواسش باشد که این علم نماد لشگر ماست.حواسمان بهش هست. البته برخی بندهای دکتر محمدرضا سنگری هم درست و بجا بود که پرداختن به آن مجال دیگری می طلبد. فعلا عینا جهت مطالعه ذکر می کنم

 آنچه در حرم رضوی و حکایت گویی آقای حاج محمود کریمی اتفاق افتاد -فارغ از دیدگاه های موافق و مخالف- پرسش هایی را پیش روی ما قرار می دهد که به ویژه اهالی ذاکری و مداحی باید به آنها پاسخ دهند:
1 -آیا درست است در جای جای دعا، مداح و ذاکر دعا را رها کند و به نوحهخوانی و مرثیه و حکایت گویی بپردازد؟ آیا استفاده از چاشنی های گریه انگیز -حتی از شهدا - میانه دعا رواست؟
2 -آیا آن سوی این چاشنی ها این نکته به ذهن نمی رسد که دعا خود توان "حال بخشیدن" ندارد و باید از مستمسک های دیگری بهره گرفت تا مستمعان را به اشک و گریه رساند؟
3 -آیا این گسست های میان دعا و استفاده از این حربه ها نوعی #بدعت و حتی نوعی اهانت به دعا نیست؟ آیا دعا ناتوان از حال بخشیدن است یا خود مداح؟ اصلا گسستن و فاصله از دعا و دوباره پیوستن، با مضامین به هم پیوسته دعا و روح دعا ناسازگار نیست؟
4 -حریم و ساحت دعا چه استلزامات و بایسته هایی دارد؟ آیا حق داریم مناجات و دعا را پاره پاره و ارباً ارباً (تعبیر خود دوستان مداح) عرضه کنیم؟ خدا می داند اگر ذاکر و مداح و #مناجات خوان دعا را بفهمد و خود با مضامین دعا همراه و یگانه شود به هیچ محمل دیگر برای گریاندن نیاز نیست.
5 -دوستان مداح و ذاکر هماره اعلام می کنند در این مجالس مولا صاحب الزمان (عج) یا مادرش
فاطمه الزهرا (س) حضور دارد. واقعا اگر حضورشان را احساس می کنیم، در محضر آنان از این دست حکایات و چاشنی ها بهره می گیریم؟ آیا این حکایات وهن به ساحت مقدس اهلبیت نیست؟
6 -یک بار مثال زدم و گفتم: جلوی مادر شهید حججی هیچ مداحی حاضر نیست کیفیت و جزییات جدا کردن سر فرزندش را گزارش کند. اگر معتقدید در این مجالس مادر اباعبدالله (ع) هست چطور به خود اجازه می دهید به توصیف و ترسیم جز به جز جدا کردن سر اباعبدالله بپردازید؟
شیوه ذاکران و مداحان فهیم مجلس شناس را فراموش نکنیم. هرچه بود درد آورد و دریغ رویدادی تازه نبود. پیش از این و بیش از این، این ماجراها را نگریسته و گریسته ایم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۳۱
پا پتی

فروختمش رفت.
خیلی ساده نبود کنارآمدن با فروش خاص ترین، خوش دست ترین، نرم ترین، مردترین، سخت ترین گوشی که تا بحال داشته ام. از n70 و 6620 nokia تا سونی اریکسون ایکسپریا، حتی 5s آیفون! آیفون فخیمه se لعبتی دیگر بود. دوستی می گفت آیفون را هر وقت بفروشی طلاست. راست می گفت. گران تر از قیمتی که 4 سال پیش خریده بودم فروختم. تازه به ظن خودم به ثمن بخس فروختم. دیگری گفت، نفروش... زود دلت برایش تنگ می شود. راست میگفت. دلم تنگ شد. 24 ساعت نشده! گوشی های آندروید مصداق اسباب بازی های کودکانه هستند. آیفون داشتن لذت فاتح بودن را به ذهن مالک متبادر می کند و من این لذت را... دُرّ غلطان دادم و آبنبات گرفتم.
با اینحال کار عاقلانه ای کردم. آیفونم عمر خودش را کرده بود. شیر بود ولی پیر بود. به موقع فروختمش... مبارک صاحب جدیدش.
حالا من ماندم و یک گوشی میان رده آندرویدی که یقین دارم، 2 سال بیشتر مرا همراهی نخواهد کرد. رفیق نیمه راه!!!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۲۶
پا پتی


چقدر همه چی درست و سرجاشه تو این نقاشی دیجیتال...
اون طاقچه گوشه خونه... اون رخت خواب تنگ اتاق، اون رادیو، اون صورت خواب آلود پسره با عرخ گیر! حتی پیجامه باباهه...
همه این تصاویر با ضمیمه صوت دعای سحر با صدای مرحوم صالحی.
رادیوی استانی ما که قبل از اذان مداحی پخش می کرد...
یادش بخیر...
بابا همیشه نوار خالی میذاشت کنار رادیو تا مداحی های مورد علاقه شو از رادیو هنگام سحر ضبط کنه...
بعضی ها هنوز هم هستند...
وقتی پخشش می کنم وسط مداحی یهو صدا کم میشه و گوینده اعلام می کنه: سحرخیزان گرامی، تنها ۱۰ دقیقه تا اذان صبح به افق وطن باقی است. بعد هم که تهدیدات مامان که زود باش، چای هم باید بخوری. مسواک هم بابد بزنی... و من خواب آلوده...
فقط می جویدم. مگر لقمه صبح ساعت ۵ از گلو پایین میرود؟ اصلا سمت گلو حرکت نمی کند لامصب!!
یادش بخیر آن روزهایی که هنوز مهتابی نداشتیم و با لامپ رشته ای زرد، سفره هایمان رنگ آفتاب می گرفت...
یادش بخیر آن رادیوها با آن پیچ و صدای تغییر موجشان...
یادش بخیر غر زدنهایمان بابت غذای سحری که اگر خورشتی و آبدار نبود، زمین و زمان بهم دوخته می شد که چطور این را قورت بدهیم...
و چه نازی میکشید مادر...
حتی بابت روزه کله گنجشکی پسرش!
بزرگ نشدیم. پیر شدیم. خیلی زود. خیلی.
دمت گرم آقای @alimiriart صفا کردیم...
در پیج آقای میری، تصویر اصلی و صوت دعای سحر را می توانید بشنوید...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۲۴
پا پتی

نمی دانم چه سری است در تک روی و تفرق...
ولی ظاهرا...
بماند. سکوت بهتر است.
غرض در تاکید به سفارش ولی است.
مگر آقا در روز درختکاری مردم را سفارش به خواندن دعای هفتم صحیفه نفرمودند؟
چه صیغه ای است، صدا و سیما تاکید دارد هرشب، دعای فرج پخش کند؟
شنیده شده که سایر علماء هم هر کدام سفارشات دیگری اعم از زیارت عاشورا و نسخه آیت ا... خوانساری برای وبا و تلاوت انواع اقسام سوره ها را داشته اند.
همه این دعاها و سفارشات قطعا خوب است. موجب تقرب و ثواب هم می شود. ان شاا... نتیجه بخش هم هست.
ولی تمرکز بر خواندن یک دعای خاص، آنهم توسط همه اقشار جامعه قطعا موثرتر است.
اما چرا تمرکز کنیم بر دعای هفتم؟
اول: سفارش و تجویز ولی فقیه زمان است برای موضوع و ابتلایی مشخص که در زمان خاصی اتفاق افتاده است. درست مانند دارو. صدها نوع دارو توسط انواع پزشکان برای انواع بیماری ها، تجویز می شود. ولی وقتی سرآمدترین پزشکان، برای یک بیماری خاص، با مشخصات و نشانه های خاص، یک داروی خاص را تجویز می کند، مبتلایان موظف به عمل به آن نسخه هستند. نه اینکه مانند سرگشتگان، انواع اقسام داروها را از انواع اقسام منابع تهیه کنند و در نهایت ...

دوم: تجویز دعای هفتم صحیفه را همگی، به قول خود آقا، از پشت بلندگو، از زبان خودشان شنیده ایم. مبتنی بر نقل قول با واسطه و شنیده ها و خاطرات نیست.

سوم: دعای هفتم نسبت به سایر نسخه های تجویزی، مستندتر و متقن تر است. دعای هفتم صحیفه نص کلام معصوم است.

چهارم: متناسب با زمانه و حوصله عموم مردم است. قرائت زیارت عاشورا به صورت سفارش شده (با صدلعن و صد سلام و دعای علقمه) کجا، دعای هفتم کجا؟

پنجم: مجرب و سفارش شده از سوی ائمه معصوم در چنین ابتلائاتی است.

ششم: تمرکز همگانی روی یک دعای خاص، آنهم با این محتوا و مضمون قطعا اثر بخش است.

نکته:
حاج قاسم سلیمانی می گفت: در جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائیل، آقا فرمودند به بچه‌های حزب الله لبنان بگو دعای جوشن صغیر قرائت کنند. از رادیو و تلویزیون حزب الله و مناره‌های مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه، این دعا هر روز پخش می شد. حزب ا... پیروز شد.

 

جمع بندی:
شب نیمه شعبان، این شما، این سفارش ولی فقیه زمان. الباقی دعاها و سفارشات رو هم عمل کنید ولی از دعای هفتم غافل نشید. لطفا....
متن و محتوی را چنانچه پسندیدید، کپی، برداشت آزاد و .... آزاد است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۲۱
پا پتی

در تمجید از دوستانم در آوادیس تی وی
این روزها، هر کس مختصر دغدغه ای داشته باشد، بیکار نمی نشیند. از آن بچه بسیجی مخلص فوق لیسانس که جای نگهبان فراری بیمارستان، شب ها دربانی می کند تا آن کارمند بازنشسته که دوباره به بیمارستان محل کارش برگشته تا گرهی از کار خلق باز کند...
از آن طلبه ای که بیخیال لباده و عمامه خود شده و در غسالخانه روزانه ده ها پیکر را شستشو می دهد تا آن نوجوانی که شب ها کنار خیابان ماشین مردم را ضدعفونی می کند...
این افراد مستقیما، در بطن ماجرا، مشغول جهاد هستند. طوبی لهم...
اما من و امثال من، شاید به هزار شاید هم به یک دلیل، امکان حضور در خط مقدم و پوشیدن آن لباس های اصطلاحا فضایی را نداریم...
ولی دغدغه داریم. این دغدغه ارزشمند است. مقدس است. امروز هر کس در هر کسوت و هر لباسی، مصداق فرمایش آقا، باید خود را در مرکز عالم تصور کند و آتش به اختیار در حد وسع و مسئولیت خود به خط بزند. اگر معلم تشریف دارید، ذیل همان شبکه مجازی و آموزش آنلاین، در این شرایط که خانواده ها درگیر انواع فشارهای اقتصادی و روانی هستند، اقلا کاری کنید، اولیا دغدغه درس و مشق بچه ها را نداشته باشند. خیالشان راحت باشد که معلم اخذ بقوت کرده.
اگر کارمند فلان اداره اید، کار مردم را با کمترین بروکراسی حل و فصل کنید. با اعصابشان بازی نکنید.
و هزاران مصداق دیگر...
در این بین بچه های آوادیس هم خود را در مرکز دنیای رسانه تصور کردند و در حد وسعشان کاری کردند کارستان. یک عده بچه شهرستانی، با انواع مسائل و مشکلات مخصوص شهرستان، مشغول الگوسازی و فرهنگ سازی و البته احیای شعائر هستند. گیرم گوشه ذهنشان انگیزه مالی هم باشد. باشد. نوش جانشان. همین که در این روزهای بی هیئتی و البته بیخیالی رسانه ملی، سعی در یادآوری و احیای یک سری شعائر میکنند، مطمئنا به قدر پرستاران بیماران کرونایی اجر و ثواب می برند. چون با تمام توان، به قدر وسعشان، در حوزه تخصصی شان، پای کار هستند.
کاش کنارشان بودم و بیشتر کمکشان می کردم.
منتظر برنامه های ویژه آوادیس برای ۳۰ شب ماه رمضان خواهم بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۱۹
پا پتی

اوایل من هم مثل خیلی از منتقدان، معتقد بودم، دولت باید همه کسب و کارها را مثل ایام نوروز به اجبار تعطیل می کرد تا بعد ازسپری شدن یک یا دوماه، با فراغ بال سری به پدر و مادرم در شهرستان می زدم و بعد به محل کار بازمیگشتم...
اما امروز...
نظرم عوض شده.
راستش را بخواهید دولت حق دارد. مردمی که مغازه های خود را باز کرده اند و با دیدن دوربین صدا و سیما، کرکره را پایین میکشند هم حق دارند.
من کارمند فلان نهاد یا سازمان شاید خیلی هم کیفور باشم از اینکه در بهترین شرایط با زیرشلواری در منزل، پشت لپ تاب مشغول دورکاری هستم و سر ماه نهایتا با چند روز تلورانس، شندر غاز حقوق به حسابم واریز می شود که البته در این شرایط تعطیلی، مبلغی گزاف از آن پس انداز هم خواهد شد. فلذا باد در غبغب انداخته و مدعی بی عرضگی و ناکارآمدی دولت در تعطیلی طولانی مدت مشاغل می شوم.
اما وقتی خودم را جای مغازه دار میگذارم، به او حق می دهم. چونکه همه برنامه های فروش سودآورش از اول اسفندماه و اصطلاحا شب عید آغاز میشد و پس انداز یکسالش را در این ایام، از قبل فروش شب عید تامین میکرد تا یکسال آتی را با خیال راحت، با تکیه به آن، کجدار و مریز گذران زندگی کند...
ولی بواسطه شیوع بیماری، دقیقا در همان موقع که باید می فروخت، به کسادی افتاد.
موعد پرداخت اجاره مغازه، موعد پرداخت اجاره منزل، موعد پرداخت حقوق و عیدی کارگر مغازه، موعد پرداخت اقساط وام غیرقرض الحسنه که صرف خرید جنس برای فروش شب عید شده، موعد چک هایی که به پشتوانه فروش همه ساله شب عید، برای ۲۷ اسفندماه، صادر شده بودند...
فرارسیده.
علاوه بر اینکه در این مدت، چیزی نفروخته ، بلکه پس انداز سال نیز ته کشیده است.
همه چیز غیرقابل پیش بینی جلو رفته.
اوعده های صدمن یک غاز دولت هم دیگر دلگرمش نمی کند. هنوز به یاد دارد، پنج ماه پیش را...
تا ساعت ۱۰ شب، به ملتی که فرصت تعطیلات آخر هفته را در صف پمپ بنزین می گذراندند، می خندید و به زن و بچه اش میگفت: «ملت قاطی کرده اند. دولت که همین هفته پیش اعلام کرده، تا پایان سال ۹۸، افزایش قیمت بنزین نداریم.»
اما ساعت ۱۲ شب، این زن و بچه مرد بودند که به تحلیل ها و اخبار وی می خندیدند. چرا که بنزین ۳ برایر افزایش قیمت داشت!
با این اوصاف می بایست به کدام وعده و وعید دولت اعتماد کند...
غرولند زن و بچه و انواع اقسام خرده فرمایشات با پس زمینه ولخرجی در ایام عادی سال، مزید برعلت شده تا بای نحو کرکره مغازه را بالا بکشد، شاید چیزی ته جیبش را پر کند. بر سردر مغازه به خط نستعلیق چرک مال نوشته:

بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کرد.
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود.

دولت هم در شرایط موجود توان، زیرساخت و البته بودجه و شاید جربزه واریز مبلغی پول به حساب این دست صاحبان مشاغل و کارگران ندارد. دولت به زور با هزار منت از اقشار آسیب پذیر حمایت کند!
پس ناچار است هم هشدار بدهد هم بازگشایی کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۱۷
پا پتی

به بهانه میلاد حضرت علی اکبر (ع)، گرامی می داریم یاد و نام علی اکبرهایی که عاشقانه با بوسیدن دست و پای پدر و مادرشان، گام در میدان جهاد گذاشتند.
از علی اکبرهای کفن پوش ورامینی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، تا علی اکبرهای انقلابی دهه ۵۰.
علی اکبرهایی که با قامت قیامتشان، با شکوه و صلابتشان، با اخلاق و تواضعشان، ۸ سال دفاع مقدس را رقم زدند...
علی اکبرهایی که این روزها، نام و یاد حماسه را در قالب گروه های جهادی زنده نگه داشته اند...
سیل آمد، سیلشان در مناطق سیل زده، روان شد.
زلزله آمد، از شهر و دیارشان آواره ی آوارها شدند.
فقر پیش آمد، با جد و جهد و غنای نفسشان بر محرومیت ها فایق آمدند.
در مواجهه با داعش، داعیه دار اسلام ناب محمدی و تشیع سرخ علوی و حسینی شدند.
علی اکبرهایی که امروز با کرونا در میانه میدان می رقصند و دنیا را در تحیر عقل و عشق ... چه کسی باور میکرد، سربازان در گهواره خمینی، آن بچه های ... دهه هفتادی، اینگونه بر تارک تاریخ جهاد، بدرخشند و هر کدامشان، نه ستاره که خورشیدی در کهکشان انقلاب باشند.

علی اکبرهایی که اگر امروز با تمام افتخار ، با سینه ستبر، در مقابل ابرقدرت ها قد علم کرده ایم....
اگر امروز داعیه دار پیروزی در عرصه جنگ های تروریستی، موشکی و بیولوژیکی هستیم...
اگر امروز توطئه های قومیتی و مذهبی دشمن را با سلاح اخلاق و خدمت جهادی نقش برآب کرده ایم...
همه را مدیون آنهاییم...
علی اکبرهای معاصر !

یا لیتنی کنت معکم
فافوز فوزا عظیما...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۱۵
پا پتی