پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.

پیام های کوتاه

  • ۲۶ دی ۹۸ , ۱۵:۳۸
    قاف

ابد والله ما ننسی حسینا (2)

شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۴:۰۹ ب.ظ

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف...


و اما کرمانشاه:


هر چه کردستان مخوف و دهشتناک بود، کرمانشاه آباد و خوش آب و هواست. اتوبان ها و جاده های عریض، آمیخته با هوای مطبوع بهاری. نم نمک بارانی هم می بارید. از کنار کتیبه حجاری شده فرهاد که شهره آفاق است گذشتیم . فقط چون شب بود و خصیصه شب تاریکی، چیزی ندیدیم .آنچه متوجه شدیم اطراف بیستون پارکی است پر از دار و درخت. محلی مصفا که با چراغ های سبز نور پردازی شده است.


اما بین خودمان بماند این شیرین خانوم آدم بسیار خوش سلیقه ای بوده ها. چون قصر شیرین از لحاظ آب و هوا و طبیعت کوهستانی و مطبوعش دل هر شاه و ملکه ای را می برد. فاصله قصر شیرین تا کتیبه بیستون کمی زیاد است ولی دورتر از آن محل اقامت خسرو در ایوان مدائن و بغداد است تا قصر شیرین.البته یکی از مکان های دیدنی شهر قصر شیرین عمارت خسرو است. آنچه از شواهد و قراین بر می آید اینجا ییلاق خسرو پرویز ساسانی بوده است.


 اما عالمی بوده دنیای قدیم ها. چند روز پیش آقای جای خالی کتاب "نزدیک ته خیار" را بهم داد تا بخوانم. مجموعه اشعار طنزی است از ناصر فیض که توجه شما را به دو  بیت آن جلب می کنم:


هر چند معاملات پولی میکرد


خسرو به نظر کار اصولی می کرد


شیرین زن عقد کرده خسرو بود


فرهاد در این میان فضولی می کرد.


این دوبیت را حسن ختام ماجرای خسرو شیرین کرده و می رویم سراغ عوارض 15000 تومانی که از هر اتوبوس عازم عتبات دریافت می شد و از فلاکت سرباز دریافت کننده عوارض می گوییم که از هر اتوبوس علاوه بر عوارض چند نخ سیگار هم می گرفت. این را خوب به یاد داشته باشید و مقایسه کنید با اوضاع سرباز آمریکایی در مرز عراق که در آینده توصیفش خواهم کرد.


کم کم خواب بر من مستولی شد و خسبیدم. دقیقا نمی دانم چه قدر ولی وقتی بیدار شدم و به مناظر اطراف نگاه کردم جاده ای نورانی یافتم که اطرافش جنگل بلوط است. پرسیدم :کجاییم.گفتند سر پل ذهاب را تازه رد کرده ایم. جل الخالق، عجب جایی بود . مسیری کوهستانی با جنگل های بلوط که ظاهرا به اقتضای مرزی بودنش نور پردازی خاص و زیبایی شده بود.کماکان نم نم بارانی هوا را دلپذیر می کرد.کم کم به مرز نزدیک می شویم این را می توان از تریلی های حامل سیمان که به ستون یک منتظرند تا صبحگاه فرا رسد و یکی یکی بعد از طی مراحل گمرکی، تامین کننده زیر ساخت های عمرانی عراق باشند دریافت.این تریلی ها چند کیلومتری در شانه راست جاده پارک کرده بودند و بار اکثر آنها سیمان بود.بعدا می گویم که این سیمان در عراق چگونه مصرف می شود.به هر حال  نزدیک اذان صبح  در آستانه  پایانه مرزی خسروی پیاده شدیم.مرز بسته است می گویند ساعت شش و نیم باز می شود . بعداز ساختن وضو و اقامه نماز در مسجد کنار پایانه در کنار دیگر زوار که از شهر های آذر شهر و ارومیه و تبریز بودند. سوار اتوبوس شده و صبحانه میل کردیم. ظاهرا از مرز خسروی روزانه فقط 8 اتوبوس زوار،کربلایی می شوند و بقیه از مرز مهران و شلمچه راهی عتبات می شوند . آنها که دیگر مرز ها را دیده اند می گویند خسروی از نظر امکانات رفاهی و آسایشی زوار بسیار عالی است و اصلا قابل مقایسه با مهران و شلمچه نیست.کم کم با سایر جوانان هم سفر اخت و آشنا می شویم. باید 9 روز را کنار هم طی کنیم.


وقایع درون پایانه مرزی بماند پست بعد


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی