پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.

پیام های کوتاه

  • ۲۶ دی ۹۸ , ۱۵:۳۸
    قاف

ابد والله ما ننسی حسینا (19)

چهارشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۲۸ ق.ظ

پست وبلاگ یا رئوف



یا رئوف...


بعد از استراحتی مختصر آماده زیارت حضرت اباعبدالله شدیم. تعدادی از هم اتاق ها در مدت استراحت ما راهی بین الحرمین شده بودند و تعریف می کردند با اینکه برای چندمین بار وارد آن فضا شده بودند ولی با قرار گرفتن در آن خیابان دوباره زانویشان سست شده و مبهوت فضا شده اند. این توصیف ها کنجکاوی ام را زیاد می کند. ملت در لابی هتل منتظر بودند. به جمع پیوسته و راهی شدیم. از گاراژ مینی بوس ها زدیم بیرون. یارو کماکان دم در گاراژ دهین می فروخت. چند قدم نرفته به اولین ایستگاه تفتیش رسیدیم. ازدحام زیاد بود. ملت را به صف کردند و سرباز عراقی دستگاهش را از کمربندش بیرون آورد. تفنگ مانندی که عوض لوله، آنتن رادیو مانندی داشت و در قسمت انتهایی به لولایی متصل می شد. و به بعضی چیزها حساس بود و آنتن به سمت آنها می چرخید. منبع تغذیه و آلارم دستگاه روی کمربند سرباز نصب می شد. دستگاه با چند قدم در جای سرباز، فعال می شد. در صف اینگونه تفتیش شدیم. آنتن چرخید. عده ای را بیرون کشیدند و دوباره تفتیش صورت گرفت. بعد هم تفتیش بدنی. ایستگاه های تفتیش را از ضایعات آهن و داربست می سازند و اکثرا با ایرانیت های فلزی مسقف می کنند. مثل ایستگاه های اولیه تفتیش در حرم امام رضا(ع). بعد از خروج از ایستگاه کانتینری بود که پاسگاه بود و محل استراحت ماموران. روبرویش مثلا باغچه ای ساخته اند و داخلش خاک سرخ کوزه گری ریخته اند و عوض گلکاری طبیعی چند شاخه گل مصنوعی رز و میخک را به ردیف منظم در خاک فرو کرده اند. در کنار و روبروی پاسگاه چند دستگاه وانت فورد پارک شده است که در قسمت عقبش پایه ی رگبارجاخشک کرده است. ماشین از همان ماشین هایی است که در فیلم های آمریکی ماشین پلیس هستند یا برای حمل کانتینر حامل اسب از آن استفاده می شود. عجب جلالتی دارد پدر سوخته. چند قدم آنطرف تر خیمه ای برپا کرده اند. از همانها که در کاظمین برپا بود و توصیفش کردم. سکویی پله ای ساخته اند با حدود 5 یا 6 پله و روی پله ها شمعدان های قدیمی گذاشته اند. از همانها که در حرم امام رضا خدام ها در اعیاد و مراسم شام غریبان حمل می کنند یا در مراسم قرائت قرآنشان. با این تفاوت که داخلشان لامپ جاسازی کرده اند و همه شان بلا استثنا روشن هستند. قبلا توضیح دادم که شاید نمادی از فرارسیدن سال جدید قمری یا نمادی از مصباح الهدی بودن امام حسین باشد. هر چه باشد امشب شب سال نوی قمری است. شب اول محرم الحرام. روبروی این خیمه درب یک پادگان نظامی است. دیوارهایش پیش ساخته و بتونی است و با چند قدم فاصله از دیوار سیم خاردارهای گرد را پهن کرده اند. عوض دربی که باز و بسته شود معمولا خودرویی زرهی دم درش پارک شده است. شاید بتوان گفت نفربر است. یک نفر مسلح همیشه بالای آن نشسته است. بعد هم به یک چهار راه می رسیم و بعد از آن دوباره یک ایستگاه تفتیش دیگر. از ایستگاه اولی تا دومی 2 دقیقه راه است!!!


دوباره تفتیش شدیم و بعد از خروج از ایستگاه گنبد امام حسین با پرچم سرخ و 2 مناره ی طلایی اش چشممان را روشن کرد. اشک در چشم همه حلقه زده بود. جوانان حال و هوای دیگری داشتند. هنوز اثری از گنبد و مناره های حضرت اباالفضل نیست. ریز ریز اشک می ریختیم. بی صدا. مداح آمپلی فایرش را آورده بود و نوحه زمزمه می کرد. وقتی بلندگو را بالا می گرفتیم موج رادیو بین الحرمین که توسط آیت الله شیرازی از مراجع مرحوم عراق راه اندازی شده است، روی آمپلی فایر می افتاد. آنجا " لیش تاخر عباس" ملا باسم کربلایی پخش می شد. " للبین، من خیم، من زغری شاب الراس، تانیت، نادیت، لیش تاخر عباس". بسیار دوست داشتم این نوحه را، ولی هیچ وقت فکر نمی کردم روزی فرا رسد که شب اول محرم در کربلای معلی باشم و اولین باری که گنبد امام حسین را می بینم، بی اختیار این نوحه را بشنوم. باید بود تا فهمید سرشار از چه آرامشی بود آن لحظات. درست بر خلاف اولین بار که گنبد حضرت عباس(ع) را دیدم.  بماند در محلش توضیح می دهم. نم نم اشک می ریختم. پیر مردها و جوانانی که برای بار چندم مشرف شده بودند، گوشزد می کردند که فلانی اینجا این طور گریه می کنی در بین الحرمین قالب تهی می کنی ها...


و الان چقدر خدا را شاکرم که هتل در جایی بود که مستقیم وارد بین الحرمین نشدم. چون مطمئنم بهت اجازه هیچ کاری بهم نمی داد.


مسیر عریض است ولی به خاطر ایستگاه های تفتیش ماشین رو نیست. وسط باغچه ای بزرگ است با درختان محلی عراق. نخل و ...


جوی آبی مصنوعی ساخته اند که آب از کوزه ای بیرون می ریزد و چرخ آبی را می چرخاند و از پله ای پایین می افتد. فضایی مثل آنچه ما در پارک ها می سازیم. خیابان عریض است. در حقیقت بلوار است.  دو طرف خیابان بیشتر کبابی و قهوه خانه و دهین پزی است. و انتهای خیابان ختم می شود به آب نمای کوزه. که تندیسی از کوزه، شمشیر، سپر و پرچمی که رویش آیه شریفه ی" و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله ..." نوشته شده، ساخته اند و با نور قرمز و سبز آنرا نورپردازی کرده اند. سرچشمه آب جوی موصوف همین جا است. و درست روبروی این تندیس باب الراس حرم حسینی است با فرازی از زیارت ناحیه حضرت صاحب(عج). که درونت را به آتش می کشد. برای ورود به محدوده حرم کنار میدان کوزه دوباره ایستگاه تفتیش. بعد از خروج از ایستگاه در مقابل شما باب الراس یا درب بالا سر حرم حسینی قرار دارد. سمت راست شما کمی آنطرف تر تل زینبیه است.


همه به کار خود مشغول شدند. اصلا قرار و مدار فراموش شد. همه بی قرارند. من ماندم و دوستم. کفش ها را کنده و جلوی کفشداری منتظر ماندیم. ازدحام زیاد است. بسیار زیاد. حدود یک ربعی به فارسی و عربی التماس کردیم که کفشهایمان را کفشدار تحویل بگیرد. به اذان مغرب چیزی نمانده. صدای قران قبل از اذان حرم به گوش میرسد. باید قبل از نماز خود را به صحن حسینی برسانیم. کفش ها تحویل شد. چند قدم بعد، دوباره تفتیش. حال مقابل پله ای قرار داری که می توانی ضریح حسینی را از بالای آن نگاه کنی. ازدحام بسیار زیاد است. اصلا شوکه می شوی. قابل قیاس با نجف و کاظمین نیست. با خود می گویی کربلاست دیگر. ازدحام در صحن هم زیاد است. می ایستی چشم به ضریح می دوزی. می خواهی سلام بدهی. اما فقط یک جمله می توانی ادا کنی: "السلام علیک یا اباعبدالله". همین . با فوج جمعیت وارد صحن می شوی. ملت منتظر نماز هستند. برای نشستن جا نیست. صف ها چند پاره هستند. صفوف زیاد منظم نیست. بعد از چند صف، صفوف قطع شده و امام جماعتی جدید بقیه صفوف را امامت می کند. بعدها متوجه شدیم که هر یک از مراجع نماینده ای برای اقامه نماز در حرم دارند و هر یک در گوشه ای از صحن حسینی برای زوار نماز می خوانند و ملت عراق هم مقید هستند پشت سر نماینده مرجع تقلید خود نماز بگزارند. عاقبت در گوشه دیوار جایی برای خود جفت و جور کردیم. مفروش نبود وکف سیمانی بود. من که روی لوله های تاسیسات صحن خودم را جا کردم. پیر مرد عرب که کنار ما نشسته بود و برایمان جا داده بود با دیدن شرایط ناهنجار ما بلند شد. عبایش را از دوشش پایین آورد، تا کرد و با اصرار ما را بلند کرد و کف سیمانی را با عبای خود مفروش کرد و ما را روی عبای خود نشاند. حرم امام حسین سرشار از عطوفت و مهربانی است، این مهر و محبت لاجرم به قلوب زوار هم تاثیر می گذارد که بسیار شاهد چنین صحنه هایی در حرم بودم. اینان که اینطور به زوار امام حسین خدمت می کنند، شاید می خواهند گناه نیاکان و هموطنان خود را در مورد میهمان نوازی از کاروان کربلا سبک کنند. ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۱۱
پا پتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی