پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.

پیام های کوتاه

  • ۲۶ دی ۹۸ , ۱۵:۳۸
    قاف

ابد و الله ما ننسی حسینا(16)

چهارشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۲۱ ق.ظ

پست وبلاگ یا رئوف


یا رئوف...


با خروج از مسجد کوفه و تحویل گرفتن کفش ها از کفشداری در سمت راست مسجد بقعه کوچک و موقری بود که دختر حضرت علی و خواهر حضرت ابوالفضل در آنجا آرمیده بود. هر چه کردم از کمند معلم محترم کاروان رها شوم و برای زیارت آن مکان شریف موفق شوم،  نتوانستم. برنامه آقای حکیم من بعد برایمان معضل شده بود و به شوخی مانع بسیاری از عملیات های ایضایی می شد. چون وقت ناهار بود و زمان ذیغ معلم اجازه زیارت را نداد. در راه مسجد کوفه تا پارکینگ اتوبوس دست فروش ها بساط خود را پهن کرده بودند و فعالیت اقتصادی بدون مالیات می کردند. بعد از جداکردن بانوان کاروان از تله دست فروشان و اجناس بنجل سوار اتوبوس شدیم و طی جلسه ای با مثنی (راهنمای عراقی موصوف) و معلم در بوفه مصوب شد به زیارت کمیل بن زیاد نخعی برویم که در راه نجف است و فرصت زیادی از زوار نمی گیرد. در راه دوستان سمت مداحی کاروان را هم از مداح گرفتند و به این حقیر محول کردند البته نه به خاطر صوت داوودی این حقیر که اینجانب از این موهبت محروم می باشم بلکه به خاطر صوت بلند و رسا و نیز آهنگ های دلنشین قدیمی که از کودکی در ذهنم نقش بسته و طبیعتا برای همه اقشار این آهنگ ها یاد آور خاطرات کودکی و جوانی است. علاوه بر آن آهنگ های قدیمی مداحی صلابت شور و حماسه و حزن و اندوه را همزمان در خود نهفته دارند که در هر حالتی به آهنگ ها و نواهای امروزی می چربند. تا مرقد کمیل در بوفه با همراهی معلم و جوانان جمع را مفیوض کردیم. در کنار مرقد کمیل پیاده شدیم و تفتیش صورت پذیرفت. حیاطی بزرگ و خاکی و پر از دار و درخت. مثل خانه های قدیمی خودمان. در میان باغ کوچه هایی با سنگفرش درست کرده اند تا در مواقع بارندگی کفش زوار گلی نشود. بقعه با گنبد سبز در وسط حیاط قرار دارد بنایی مرمرین و تازه مرمت شده. انصافا مثل دعای کمیل دلباز و سبک است این فضا. داخل بقعه ضریح نسبتا کوچکی است. تا آنجا که به یاد دارم چوبی بود ضریحش. درست به یاد ندارم. آفتاب ملایمی به فضا می تابید و نوع بشر را وسوسه می کرد زیر پنجره داز بکشی و چرتکی بزنی. 2 رکعت نماز در حالی که معلم دم گوشم فریاد می زد که زود باش آقای حکیم و گرنه فرش را از زیر پایت می کشم و آن می شود که نباید و ...


برای ناهار هتل برگشتیم و بعد از استراحت برای خرید و آشنایی با فرهنگ عامه راهی کوچه پس کوچه های اطراف حرم شدم. آنچه من دیدم بازار نجف دو شقه دارد. یکی روبروی باب القبله است که بیت آیت الله سیستانی هم در آنجاست و دیگری مقابل باب الساعه.


من به علت نزدیکی به وقت نماز فقط موفق به دیدار از بازار مقابل باب الساعه شدم. بازاری که صنف غالب در آن صنف بزاز و پارچه فروش بود. بازاری که در نهایت به میدان اصلی نجف منتهی می شد. پارچه ها عموما هندی و چینی و معدود مغازه هایی پارچه انگلیسی مرغوب می فروختند ولی در مقام مقایسه قیمت کلا قیمت پارچه در این مرز و بوم بسیار ارزان تر از ایران اسلامی است. در مورد گوشی موبایل هم نوکیا و اپل گوشی غالب در بازار است. بازار های اینجا هم از لحاظ معماری مشتمل بر تیمچه و کاروانسرا و ... می باشد و طاق چوبی، طاق غالب بر بازار است. درون تیمچه ها عموما اعراب عراقی به شغل شریف دوخت عبا و قبا مشغول هستند. آنهم روی زمین. در فروشگاه های مواد غذایی بویی از بهداشت نمی شنوید، نه در قصابی ها، نه در به اصطلاح فست قود ها ( که البته خبری از سانویچ و سوسیس و کالباس نمی یابید) هر چه هست کباب است و گوشت چرخ کرده و جگر و جغور بغور و غذاهای محلی و البته با خبز و نان محلی.  اینجا گوسفند را وسط خیابان می کشند. همانجاروی زمین شقه شقه می کنند. زیر ویترین چوبی خود می آویزند و برای مشتری همانجا روی ذغال کباب می کنند. یخچال برای نگه داری گوشت؟؟؟؟؟؟ عمرا !!!!!


این قوم علاقه خاصی به ترشی جات و شیرینی جات دارند. در مغازه های ترشی فروشی خبری از دبه و قاشق مخصوص و .. نیست. دیده اید در بازار های میوه فروشی چه طور میوه ها را در سینی ریخته و برای اینکه سینی حجم بیشتری میوه جا بگیرد میوه ها را به ارتفاع زیاد به سمت دیوار هل می دهند . اینجا همین رفتار را با ترشی جات می کنند. با چه ولعی هم می خورند.


در عوض مغازه های شیرینی فروشی: بوی شیرینی از کیلومتر ها به مشام می رسد. دهین. نوعی شیرینی سرشار از شکر، پودرنارگیل، روغن و ...


بسیار خوشمزه و بسیار ...


هر چه خواستیم نخوریم و مقاومت در مقابل بهداشت و بیماری کنیم نشد که نشد. بو و عطرش مستمان کرد. خریدیم. گور بابای بهداشت. چقدر هم خوشمزه بود. بسیار هم قوی بود. قابلیت کل کل با حلوای سیاه اردبیل را داشت. عوض صبحانه و ناهار و شام هم می شود خورد. با چند تکه چنان برت می دارد که سرگیجه می گیری.


خودشان هم بسیار آنرا دوست می داشتند، آنچه ما خریدیم کمی زیاد بود و نتوانستیم تمامش کنیم آوردیم هتل. محمود مستخدم هتل با شنیدن نامش عنان از کف بداد و صیغه بلعت را آنچنان صرف کرد که ...


معلم هم با دیدن دهین حسابی مذمتمان کرد که نخورید، مریض می شوید، مسموم می شوید. ولی ما هیچ کدام نشدیم.


امشب آخرین شب زیارتی امیرالمومنین است. فردا صبح زود عازم مسجد سهله می شویم و بعد هم راهی کریلا...


خداحافظ شهر تنهایی های علی. خداحافظ نجف . خداحافظ مسجد کوفه. خاحافظ مومنین وادی السلام. و خداحافظ دلم که ...


نجف را ترک کردم ولی دلم روبروی ایوان طلای صحن شریف علوی جا ماند. مدتی که در آن شهر شریف بودم هیچ فکر نمی کردم دلم برای آنجا تنگ شود. ولی ...


برای کربلا آنقدر دلتنگ نیستم که برای فضای سنگین و غریب نجف دلتنگم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۱۱
پا پتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی