پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.

پیام های کوتاه

  • ۲۶ دی ۹۸ , ۱۵:۳۸
    قاف

الهیکم التکاثر. حتی زرتم المقابر...(1)

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۴۴ ق.ظ

پست وبلاگ طرقه


اوست نشسته در نظر


( دوستان، آشنایان و اقوام فضای حقیقی: هر گونه تشابه متن ذیل با جریانات اتفاق افتاده در چند سال اخیر را به شدت تکذیب می شود. آنچه تایید شدنی است این است که مجموع این حوادث تلنگری بود برای نوشتن این جملات. البته بالا نیامدن سرویس plus  گوگل هم مزید بر علت شد.مبالغه جزء جدایی ناپذیر متن ذیل خواهد بود)


تلفن منزل زنگ می خورد. کسی گوشی را بر می دارد. پشت خط صدایی بعد از احوالپرسی معمول اعلام می دارد که فلانی مرد.

•    اوه. فلانی مرد؛ چه عجب؛ بعد از 90 سال حضرت عزرائیل را شرمنده کرده و جان عزیزش را تحویل فرموده، البته بعید می دانم به این سادگی‌ها بوده باشد. قطعا حسابی عزرائیل را خسته کرده است. ولی عاقبت فتیله پیچ و ضربه فنی. الفاتحه...

حالا معنای این تلفن چیست؟ این تلفن یعنی شما از اقوام درجه اول مرحوم مغفور شادروان محسوب می شوید، ما به شما احترام کرده و با شما تلفنی تماس گرفته ایم و گرنه مثل سایر خلایق و همشهریان فهیم فردا صبح از تعدد اعلامیه هایی که از طرف خانواده های محترم رجبی، وجبی و نیم وجبی صادر و به در و دیوار شهر الصاق گشته است متوجه فوت این جوان ناکام!!! می شدید. با این توصیفات این "مغفور مرحوم گشته"‍ کیست که شده  فامیل درجه اول ما؟

•    دوان دوان می رویم تا برسیم به مادر بهتر از برگ درختمان. " مامان، مامان، این مردهه چیه منه؟" مامان کمی فکر می کند. چرتگه می اندازد. ( فلانی بووود. خب. فلانی پسر فلانی است. مادرش هم که... پس ... از آنجا...)(این ها را مامان زیر لب، بلند بلند فکر می کند) بعد مانند ارشمیدس فریاد می زند: هورکا، هورکا... که معادل فارسی اش یافتم است. 


پسر نوه عموی بابات

•    اوووو. چقدر درجه اول.

پدر لباسهایش را به تن می کند. ساعت چند است؟ 9 شب. راهی منزل پسر نوه ی عمویش می شود. تلفن زده شده! آنهم از روی احترااااااام! ما هم روحمان را همراه پدر پرواز می دهیم و به منزل پسر نوه ‌ی عموی پدرمان می رویم. از سر کوچه می توان فهمید بوی الرحمن و حلوای کسی بلند شده است. کوچه های اطراف پر از ماشین های دوبله سوبله پارک شده است. 

•    چقدر اختلاف طبقاتی در فامیل درجه اول ما زیاد است. از لکسوس شاسی بلند تا پیکان جوانان خسته خوابیده گوجه ای مدل 56 کارخانه فخیمه ایران خودروی اعلی حرضت آریامهر...

نزدیک تر می رویم. عده بسیاری دم در اجتماع کرده اند. البته از جماعت ذکور. نسوان جماعت هم که از راه می رسند، در حالی که با یک دستمال کاغذی مچاله  چشم ها و بینی بدفرم و خوش فرم خود  را پاک می کنند وارد منزل می شوند. وارد شدن همان و صدای ناله و شیون و هاااای بلند شدن همان. به ازای هر میهمان یک شیون همگانی. انگار کسی ایستاده دم در و علامت می دهد. آماده باشید. مهمان جدید...

•    حالا یک؛ دو؛ سه... هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای 

منزل پسر نوه ی عموی پدرمان گنجایش این تعداد فامیل درجه اول را ندارد که...! فلذا نسوان جماعت در اتاق ها اطراق کرده و روح مرحوم مغفور را پرواز می دهند و ذکور جماعت در حالی که اعصاب ندارند، دم در، در حالی که پشت به دیوار داده اند و پای راست یا چپشان را هم به دیوار عمود کرده اند، سری از روی ناراحتی تکان می دهند، پکی به سیگارشان می زنند و در تعقیب بازدم دود با خاطرات "مغفور مرحوم" تاس بازی می کنند. 

اولیای معزا هم مانده اند دست فوجی از خاله خانباجی ها که مصرند دکوراسیون منزل را به هم بزنند. 

 •    یکی گوشه تلویزیون را گرفته و دیگری را صدا می زند: فلانی قوووووربون دستت. کمک کن اینو بزاریم   حموم!!!

نگاهی به میهمانان انداخته و از یکدیگر می پرسند: کدام شیر پاک خورده‌ ای گوشی تلفن را برداشته و به این شدت فامیل درجه یک دعوت کرده است. آنهم چه فامیل هایی...بسیاری از آنها فقط در چنین مراسمی با یکدیگر مواجه می شوند. در مجالس شادی، قوم و خویشی عوض می شود. 

یکی نیست به مسئول روابط عمومی فامیل بگوید: 

•    هووووووووووی. چنین مراسمی فقط مختص فامیل درجه اول میت از قبیل پدر، مادر، خواهر، برادر، فرزندان و در نهایت همسایگان میت است نه.... از گوشه کنار این شهر درندشت ملت را به زحمت انداخته ای که چه؟


الهیکم التکاثر. حتی زرتم المقابر

ما ذکور جماعت روحمان هم از ورود به اتاق مملو از بانوان معزا منع شده است ولی سری به پاگرد منزل می زنیم. آی کفش روی هم تلنبار شده است. حجم عظیمی از کفش های لنگه به لنگه و جفت جفت. از پوتین تا دمپایی!!! بقایای کفش ها را بعد از اتمام عملیات انتحاری در اماکن مقدسه دیده اید...

یاد آداب و سنن می افتم: در مراسم اموات اعم از ترحیم و شام غریبان و امثالهم کفش جفت نمی کنند. شگون ندارد. شاید چون صاحب عزا به شدت معزاست و حال ندارد. کسانی هم که به عنوان مسلی (شاید تسلی دهنده. مقابل معزا. من درآوردی است) می آیند آنقدر  سراسیمه و مضطربند که اصلا فراموش کرده اند کفش دارند. (جون...!!!). شاید هم می ترسند یکی از کفش ها، کفش جناب عزرائیل باشد و جفت کردن و احترام به کفش ایشان همان و ماندن ایشان در آن خانه و بین اقوام همان. بشر است دیگر...

اقوام درجه اول تر مدتی با تاخیر به جمع سایر اقوام درجه اول می پیوندند. همه شان بعد از پارک ماشین سراغ صندوق عقب ماشین هایشان رفته و چیزی را زیر بغل می زنند و به سمت منزل شادروان روانه می شوند:

•    سماور. فرش. بشقاب. استکان. پارچ. لیوان یک بار مصرف. قوری. کاغذ A4. خرما. گردو. فندق. نقل بیدمشک. بادام. میشکا. کبااااااب. نوشابه. ترمه. گلاب پاش. کفن( خدا نصیب همه مان می کند) ضبط صوت. CD قرائت قرآن. پرچم و پارچه سیاه. سینی در سایز های مختلف. برزنت. قابلمه. قند. چای. قاب عکس. کیسه سیمان!!!....( چه ضیافتی...)


الهیکم التکاثر. حتی زرتم المقابر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۱۶
پا پتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی