پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

پاپتی

پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.

پیام های کوتاه

  • ۲۶ دی ۹۸ , ۱۵:۳۸
    قاف

الهیکم التکاثر(2)

چهارشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۲۴ ق.ظ

پست وبلاگ طرقه


اوست نشسته در نظر...


عجیب بلبشوی است. صاحب عزا گریه میکند، خوش آمد می گوید، راه می اندازد میهمانان را، زیر سیگار جماعت نیکوتین کش را تامین می کند...


بعد از ساعتی گریه زاری، تماس گرفته اند با بهشت زهرا. کارمندان خدوم آن نهاد انقلابی(نه! بهشت زهرا نهاد خدماتی است) هم با فرستادن یک فروند نعش کش، مغفور مرحوم را بار زده و الان در یکی از یخچال های سردخانه بهشت زهرا جاسازی کرده اند.(البته روی نام این نهاد هم حرف دارم‌ها، ولی الان جایش نیست. بهشت زهرا؟؟؟)


برگردیم به خانه‌ی معزا. برنامه‌ریزی شروع شده. هماهنگی برای خرید قبر پینت هوس در ویلایی ترین نقطه قبرستان، پیدا کردن یک روحانی جلیل القدر و اسم و رسم دار جهت اقامه‌ی نماز میت.هماهنگی یکی از مساجد بزرگ و تمیز مرکز شهر برای شام غریبان و ترحیم. قاری و مداح مزار و مسجد. عقد قرارداد با رستوران سر کوچه(خانواده معزا حال آشپزی ندارند، شگون هم ندارد دود از خانه‌ی معزا بیرون بیاید. اقوام درجه یک هم تا هفت شبانه روز، شام و ناهار، افتادن کباب، جوجه کباب، قیمه و قورمه و کوفته و کوفت...)


کم کم داغ مرحوم سرد شده، بانوان محترمه سر بساط غیبت را گشوده‌اند. البته گریزی هم در مسائل مطروحه به مغفور مرحوم می زنند که خالی از عریضه نباشد.


گوش کنید:


(مال و اموالش به کی میرسه؟/ اون خانومه که اینطور غلیظ آرایش کرده و خودشو می کشه کیه؟ /مهوش خانوم دخترتو عروس کردی؟/ وا کی طلاق گرفت؟/ آره بابا. زنش راحت شد./ نزول برداشتن ور شکست شدن؟)


ضبط صوت را روشن می کنند. قصار السور عبدالباسط. اختصاصی مراسم ترحیم.


و الضحی. والیل اذا سجی...


اولین بار است صوت قرآن را در و دیوار این خانه می شنوند. خوب می دانند کسی مرده. هر چه باشد قبلا رگ و گوشت و پوست و استخوان آدمی بوده اند که سالها پیش زیر خروارها خاک دفن شده و پوسیده است.  


               در کارگه کوزه گری رفتم دوش                             دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش


نوبتی هم که باشد نوبت طراحی اعلامیه است:


هو الباقی.


ذکور جماعت سیگارهایشان را کشیده اند و چای پررنگ قند پهلوی حسابی سرحالشان آورده. ذوق هنری شان گل کرده. چه گابریل گارسیا مارکز هایی می شدند این ملت! فقط حیف اقوامشان کم است تا بمیرند و ذهن این ملت باز شود در نگاشتن جملات ادبی.


بدینوسیله درگذشت ناگهانی مرحوم مغفور شادروان حاج گنجعلی خان ذوالمنش فرد اصل


یکی که تو آشپزخونه داره بساط سماور رو ردیف می کنه در حالی که دسته قوری چینی شاه عباسی بزرگ دستشو می سوزونه داد می زنه:


 _ کربلا و مشهد هم رفته بودا...(سووووووختم)


_ راس می گه: اصلاحش کن


کربلایی. مشهدی حاج گنجعلی خان ذوالمنش فرد اصل


یکی دیگه که اون گوشه با صدای سوختم مرد سیبلوی آشپزخونه چرتش پاره شده در حالی که دست‌های سیاه و پینه بسته شو به چشماش می ماله می گه:


_ یادتون باشه فامیل قبلی اش را هم توی پرانتز بنویسید. خیلی‌ها او را با فامیل قبلی صدا می‌کردند.


می شود:


کربلایی، مشهدی، حاج گنجعلی خان ذوالمنش فرد اصل(بابا قوری گوز)


پسرش در حالی که آب بینی خود را در دستمال یزدی دور گردنش فین می‌کند و با همان دستمال چشم‌هایش را پاک می‌کند مدعی می‌شود که:


_ شغلش را هم بنویسید. بسیاری او را از محل کسب و کارش می شناسند.


_ راست می گوید خب:


کربلایی مشهدی حاج گنجعلی خان ذوالمنش فرد اصل(بابا قوری گوز سابق)(دلاک پر افتخار و بازنشسته تنها حمام شهر)


فرزند گرامی مرحوم آآ مشد علی


داماد حاج خشایار خوارزمشاهی!


پدر گرامی آقایان: دکتر زلفعلی خان(یارو دیپلم ردی هم نیست)، مهندس عشقعلی خان(مهندس است ولی در دلالی) و حاج گلعلی خان(امامزاده شهرش را نرفته هنوز) ذوالمنش فرد اصل


پدر خانم آقایان: حاج مراد قضیه‌نیا و کربلایی اغول بالچی


حاج گلعلی خان تازه سیگارش را تو زیر سیگاری خاموش می کند و ته مانده‌ی دود را از ژرفای ریه‌اش بیرون می‌دهد صدایی صاف می کند و با صدایی خفه می گوید:


_ اسم اون پسرخاله‌ی شهیدش رو با پسر دایی و پسر عموش تو اعلان بیارید.


_ راست می گن خب:


پسر خاله ی شهید .......(شهدا شوخی بر نمی‌دارند. حتی نامشان. ولی بماند تا توضیح دهم!)


پسر دایی رییس محترم بانک تاجرات استان آقای گلزاد گلبار


پسر عموی ناتنی جناب ستوان غیبعلی داز دار


را به اطلاع دوستان و آشنایان محترم می رسانیم. به همین مناسبت مراسم تشییع و تدفین آن مرحوم روز سه‌شنبه ساعت 30/14 روز دوشنبه مورخ 6/6/66 از منزل آنمرحوم واقع در (هرجایی. اصلا به ما چه!)  به سمت گلزار شهدا تشییع خواهد شد.


از طرف خانواده های: ذوالمنش فرد اصل، خوارزمشاهی، قضیه نیا، اغول بالچی، گلزاد گلبار، داز دار، رجبی، وجبی، نیم وجبی، میمونی، مصدوری، محضوری، بلبل پور، زاغ سیاهی، دانگلادان، چورزق پوری، ضد پهلوی و اوباما نژاد، ضحاک کش، زرتشت منفرت و سایر وابستگان درجه چهارم و پنجم مرحوم!


از یکی از اتاق ها پسر کوچک مرحوم دوان دوان بیرون می زند. در حالی که تکه کاغذی کوچک در دستش است. جمع چهارچشمی دستان عشقعلی خان را می پاید. در حالی که مثل مادر بچه مرده زار می‌زند کاغذ را کنار کاغذ چرک‌نویس اعلان می‌گذارد. دقیق می شویم:


یه مرد مو فرفری سبیل چخماقی کراوات دار با یقه سفید آهاری.


اناث فامیل هم سرک می کشند تا ببینند عشقعلی خان چه چیز را رو کرده:


عشقعلی خان در حالی که اشک از چشمانش مثل آب موتور چاه عمیق به بیرون فواره می کند می گوید: این عسک را بزنید رو اعلامیه آقام. می خوام ملت ببینه جلال و جبروت حاج گنجعلی دلاک رو ...


غرض:


همه این مهملاتی که ضمیمه اعلان فوق شد(اعم از مسافرت‌های زیارتی مرحوم، فامیل سابق، شغل سابق، فک و فامیل اعم از شهید و ستوان و رئیس بانک و ...) به اضافه عکس دوران گردن کلفتی و الواطی مرحوم، همه بهانه ای است برای دعوت هر چه بیشتر میهمان و فخرفروشی به سبب ازدحام جمعیت در انواع مراسمات میت. فامیل دورترین اقوام را هم در نهایت وارد اعلان کرده‌اند تا یک موقع شرمنده‌ی هیچ کدام نشوند و آنها با گیر کردن در رودربایستی هم که شده با تمام توان خانوادگی در مراسمات شرکت بجویند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۱۸
پا پتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی